قدس شریف همچون کربلای معلی به زودی آزاد خواهد شد
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با توجه به شرایط حساس کشور، امام خمینی (ره) در روز ۵ آذر ۱۳۵۸ خواستار آموزش نظامی همگانی و تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی شد. این فرمان در دی ماه سال ۱۳۵۹ توسط مجلس تصویب شد و به صورت قانونی رسمیت پیدا کرد. از آن سال پنجم آذر روز بسیج مستضعفین نامگذاری شد. هدف از برگزاری هفته بسیج، گسترش فرهنگ بسیجی در جامعه، تجدید بیعت و آشنایی نسل جوان با آرمانهای انقلاب و دفاع مقدس است. به همین مناسبت نوید شاهد گفتگویی با جانباز شیمیایی «حمید شحنه» انجام داده است که تقدیم حضور علاقهمندان میشود.
نوجوان شانزده ساله
شحنه درخصوص نحوه مجروحیت خود گفت: از ۱۶ سالگی از طریق بسیج به جبهه اعزام شدم؛ امضای پدرم را جعل کردم تا بتوانم مجوز حضور در جبهه را پیدا کنم. پس از دو سال حضور در جبهه در عملیات خیبر شیمیایی شدم. بعثیها تازه شروع به استفاده از بمب شیمیایی کرده بودند و ما اطلاعی از این نوع بمبها نداشتیم. بمب شیمیایی نزدیک کانال ما به زمین خورد، دود عجیبی داشت. ما ابتدا فکر کردیم برای مسیریابی چنین بمبی زندهاند تا توسط دود مسیریابی انجام دهند و توجهی به آن نکردیم. من از همه به دود نزدیکتر بودم و بیشتر از همرزمانم در معرض این مواد قرار گرفتم. بعد از یک ساعت حالم بد شد و تمام بدنم تاول زد. مرا به اورژانس صحرایی بردند. آنجا پزشکانی بودند که دوره شیمیایی دیده بودند؛ تمام لباسهای مرا آتش زدند و لباس جدید به من دادند. با امکاناتی که داشتند مقداری مرا درمان کردند و مرا به سمنان بازگرداندند اما به من نگفتند چه بر سر من آمده است. من فکر میکردم به دلیل آلودگی منطقه مریض شدهام. وقتی به سمنان رسیدم، نزد پزشک حاذقی رفتم. ایشان تشخیص داد که مواد شیمیایی وارد بدن من شده است و نسخهای برایم نوشت. توسط سپاه داروهایی که این پزشک تجویز کرده بود، تهیه کردم و مصرف کردم تا کمی حالم بهتر شود. بعد از اینکه کمی بهبود پیدا کردم، دوباره به جبهه بازگشتم، ولی تا الان ریههایم درگیر است و تنگی نفس دارم.
کرامات شهیدی از لشکر ۲۵ کربلا
این جانباز بسیجی از کرامات شهیدی گفت که رزمندگان را از خطر نجات داد: هجده ساله که شدم، به خدمت سربازی رفتم. هرچند دانشگاه قبول شده بودم، اما به خاطر جنگ از دانشگاه انصراف دادم. چون آن موقع برایم جنگ در اولویت بود تا بتوانم از اسلامی که برایش انقلاب کرده بودیم و خاک کشورم دفاع کنم. پس از 6 ماه که از خدمتم میگذشت به هورالهویزه اعزام شدم. چون در هنرستان، در رشته فنی درس میخواندم، دوره دیدهبانی گذراندم؛ زیرا دیدهبانی به گراد، درجه و مثلثات ارتباط دارد و من هم سر درمیآوردم، من را برای دیدهبانی انتخاب کردند. بعد از دوره، دیدهبان لشکر ۲۵ کربلا شدم. این لشکر برای مازندران بود و من دیدهبان این لشکر شدم. دکلهای دیدهبانی ما در هورالهویزه ۲ کیلومتر جلوتر از ما بودند و ما دو تا چادر داشتیم که روی آب بود. در واقع روی پلهای شناور کوچک بر روی آب چادر زده بودیم؛ چون منطقه همهاش نیزار و آب بود. جای استراحتمان هم همین چادرها بودند. تمامی بیسیمها، کدهای بیسیم و نقشههای منطقه که طراحی میکردیم در یکی از این چادرها به نام چادر فرماندهی بود و من شبها آنجا میخوابیدم، زیرا مسئول دیدهبانی آن قسمت از لشکر بودم. خوابم یک مقدار سنگین بود. برای اینکه با صدای بیسیم بیدار شوم، گوشیهای بیسیم را کنار گوشم میگذاشتم که اگر نیروهای ما کمک میخواستند، بتوانم جواب آنها را بدهم؛ چون ما گردان توپخانه بودیم و باید آماده کمک به رزمندگان میبودیم.
شحنه در ادامه اضافه کرد: در همان روزها یکی از همرزمان ما شهید شد. خیلی از این حادثه ناراحت و دلتنگش شده بودیم. در یکی از این شبها این شهید بزرگوار که اگر خاطرم باشد شهید «ملکی» بود، به خوابم آمد و در خواب به من گفت: «وقتی در چادر فرماندهی میخوابی، خیلی باید مراقب باشی. تمام نقشهها، بیسیمها و کدهای بیسیم ما اینجا است. اگر دشمن به آنها دست پیدا کند تمام نیروهای ما را قتلعام میکنند.» همزمان در خواب دستش را روی شانه من گذاشت و شروع به تکان دادن کرد و گفت: «حواست به من است، با تو دارم صحبت میکنم.» در همین حین با تکان دادن او من از خواب پریدم و متوجه شدم کسی دارد از پلی که چادر روی آن بنا شده بود به بالا میآید. اسلحهام را برداشتم و به بیرون آمدم و دیدم دو غواص بعثی در پشت چادر هستند و میخواهند به داخل چادر بیایند. به سمت آن دو نفر شلیک کردم و آنها به داخل آب پرتاب شدند و به زیر آب رفتند. آنها ما را شناسایی کرده بودند و میخواستند با دستبرد به کدهای بیسیم و نقشهها، زحمات چندین ماهه ما را از بین ببرند. از طرفی این نقشهها مسیرهای عملیات نیروهای ما مقابل بعثیها و اطلاعات مقر دشمن بود که اگر لو میرفت احتمال قتلعام رزمندگان وجود داشت، این از کرامات این شهید بزرگوار بود که آن شب مرا از این واقعه مطلع کرد و به لطف خداوند توانستیم جلوی نفوذ بعثیها را بگیریم.
مقاومت؛ ادامه رشادتهای رزمندگان دفاع مقدس
این جانباز شیمیایی در ادامه به جنایات رژیم صهیونیستی پرداخت و اظهار کرد: امام خمینی (ره) فرمودند: «راه قدس از کربلا میگذرد.» ما هم بر همین عقیده استوار بودیم و هستیم. اما این کاری نبود که بشود عرض چند روز و چند سال انجام داد. رزمندگان و ملت شریف ایران تمام تلاششان را کردند تا بتوانند راه کربلا را باز کنند که به لطف خداوند و رشادتهای شهدا و ایثارگران و تمام مردم ایران که هر کس به نحوی در دفاع مقدس نقش داشت، توانستیم راه کربلا را باز کنیم. الان شما میبینید هر وقت اراده کنید میتوانید به کربلا سفر کنید و به زیارت قبر 6 شش گوشه آقا اباعبداللهالحسین (ع) بروید. ما واقعاً مدیون خون شهدا هستیم؛ وقتی پای جان در میان باشد، در میدان حاضر شدن ایمان و یقین میخواهد که رزمندگان، آن روزها این را به بهترین شکل به نمایش گذاشتند. پس وقتی این جمله را به کار میبریم که «مدیون خون شهدا هستیم» این یک واقعیت است. خون شهدا باعث شد، کشوری داشته باشیم که از لحاظ امنیت حرف اول را در منطقه میزند. هدف اول اتفاق افتاد و مطمئن باشید هدف بعدی یعنی آزادی قدس نیز اتفاق خواهد افتاد. وعده خداوند قطعاً اتفاق خواهد افتاد، قدس آزاد خواهد شد. یکی از آرمانهای انقلاب ما آزادی قدس است و مجاهدت نیروهای مقاومت و حماس، ادامه رشادتهای رزمندگان ما در دفاع مقدس است و انشاءالله به زودی زود قدس شریف آزاد خواهد شد. این وعدهای است که خداوند به ما داده است و در زمان دفاع مقدس امام خمینی (ره) و پس از آن نیز رهبر معظم انقلاب (حف) این وعده را دادهاند که «قدس آزاد خواهد شد» و ما هنوز بر این باوریم.
واقعا وقتی این روزها جنایتهای رژیم غاصب صهیونیستی را میبینم که چطور کودکان بیگناه را قتلعام میکنند، خیلی غصه میخورم. در آن زمان که صدام به ما حمله کرد ما با دست خالی او را شکست دادیم. الان که شکست دادن اسرائیل برای ما کاری ندارد. هرچند سنمان بالا است اما آمادهایم و منتظر فرمان مقام معظم رهبری (حف) که با یک اشاره به میدان بیاییم و تا نابودی اسرائیل جنایتکار تا آخرین نفس مبارزه کنیم. امیدوارم به زودی زود فلسطین آزاد و صهیونیستها نابود شوند.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم