عطر حضور فرزند شهیدم را در خانه استشمام میکنیم
سیزدهم رجب، مصادف با سالروز میلاد حضرت علی(ع) است که به یُمن زادروز مولای متقیان، این روز مبارک را روز پدر نامیدهاند. حضرت علی(ع) در دامان نبی مکرم اسلام پرورش یافت، بنابراین نمونه کاملی از انسانیت و اسوه و الگویی کامل برای مردان مسلمان است. به مناسبت این عید، نوید شاهد سمنان گفتگویی با «قربان کرمالدین» و «مرصع جهانکرد» والدین شهید «عبدالرضا کرمالدین» انجام داده است که تقدیم حضور علاقهمندان میشود.
ماجرای دوازده آجر برای خانه عبدالرضا
مادر شهید کَرمالدین گفت: حدود چهارده پانزده ساله بود که اصرار کرد همراه یکی از همکلاسیهایش به سر ساختمان برود و کار کند. چون ماه رمضان بود به او گفتیم: «تو روزه میگیری و هوا هم خیلی گرم است نیازی نیست که برای کار کردن بروی» و با رفتنش مخالفت کردیم، اما او اصرار کرد و سرانجام قبول کردیم و گفتیم شاید پس از چند روز خودش خسته شود و دیگر نرود، بازهم او هر روز سر ساختمان میرفت و روزه هم میگرفت. یک شب گفتم امشب بیدارش نمیکنم تا فردا نتواند روزه بگیرد. صبح فردا به من گفت: «مادر برای سحری خواب ماندیم؟» گفتم: «نه مادرجان! من تو را بیدار نکردم تا روزه نگیری، مبادا که مریض شوی.» آن روز رضا نتوانست روزه بگیرد. چند روز دیگر دوباره این کار را تکرار کردم، اما رضا اینبار روزهاش را نخورد.
یک روز وقتی از سر کار به خانه برگشت، لبهایش از تشنگی چروکیده شده بود. خیلی ناراحت شدم. کاری از دستم بر نمیآمد. تا موقع افطار هر از چندگاهی به او سر میزدم. حتی یکبار هم به من گلایه نکرد که چرا بیدارم نکردی و باعث شدی با تشنگی و خستگی روزه بگیرم. هیچگاه چهره آن روزش را از خاطر نبردم و وقتی به شهادت رسید، گفتم باید بهخاطر آن یک روز برایش یک ماه روزه بگیرم. حدود هجده روز برایش روزه گرفته بودم که یکی از اقوام به منزل ما آمد و ماجرا را برایش تعریف کردم و گفت که روزه پدر و مادر برای فرزند صحیح نیست و تنها فرزند است که میتواند برای پدر و مادر روزه بگیرد. نمیدانم چرا این بحث را مطرح کرد. خیلی ناراحت و کلافه شدم.
یک شب در خواب دیدم که رضا در باغ بزرگی است و در آن باغ یک خانه ساخته است. به من گفت: مادر! بیا برویم تا خانه را به تو نشان بدهم.» خانه را سفید کرده بود، اما در سقف خانه یک حفره وجود داشت. به او گفتم: «مادرجان! چرا سقف را کامل نپوشاندی؟» گفت: «مادر! دوازده آجر کم دارم.» فهمیدیم که روزههایم برایش صحیح بوده است و این دوازده روز باقیمانده همان روزهایی است که برای او نذر روزه کرده بودم، اما هنوز به جا نیاورده بودم. اینطور شد که برای بار دوم عبدالرضا خیال من را راحت کرد.
بیشتر بخوانید: «عبدالرضا» برکت خانه پدر است
عطر حضور
پدر شهید خاطرنشان کرد: حدوداً سالهای ۵۶ و ۵۷ که امام در پاریس بودند من در تهران سرایدار مدرسه بودم. هر روز همراه حاج خانم، عبدالرضا و فرزند دومم حمید در تظاهرات شرکت میکردیم. مدیر مدرسه که طاغوتی بود مرا بازخواست میکرد که چرا هر روز در تظاهرات شرکت میکنی و من به او میگفتم: «زندگی و زن و بچههایم را فدای امام خمینی(ره) میکنم.» بچههایم را با نان حلال و با سختی بزرگ کردم. عبدالرضا کلاس اول راهنمایی بود و با اینکه سنی نداشت، در اولین نماز جمعه در دانشگاه تهران شرکت کرده بود و پشت سر آقای طالقانی نماز خوانده بود. بارها در خانهمان بوی عطر استشمام میکنیم اما او را نیافتیم، ما مطمئنیم او به ما سر میزند.
غسل شهادت در سرمای زمستان
مادر شهید نیز اضافه کرد: قبل از اینکه عبدالرضا به شهادت برسد، یکی از دوستانش به مادرش میگوید: «شبی که عبدالرضا به شهادت رسید، من یقین داشتم که او حتماً شهید خواهد شد.» مادرش میگوید: «چطور؟!» دوستش تعریف میکند: «عبدالرضا همان شب در هوای سرد دیماه، ظرف آبی را پیدا و غسل شهادت کرد. من همان شب مطمئن شدم او به شهادت میرسد.»
زخمهای پهلو و سرش
مادر شهید کرمالدین تصریح کرد: خیلی دلم میخواهد بدانم در آن دنیا زخمهای پهلو و سرش خوب شده است یا نه. یکبار عبدالرضا لباسهای خونی و پارهاش را به خانه آورد و گفت: «مادر! اینها را برایم بشوی.» گفتم: «مادر! من دل ندارم اینها را بشویم. آنها را دور بینداز و دوباره لباس بگیر.» رضا گفت: «نه مادر! گردان ما تازه برپا شده و نباید اسراف کنیم تا سروسامان بگیرد.» خودش لباسهایش را شست و پارگیهایش را دوخت و دوباره آنها را بر تن کرد و با همان لباسها به شهادت رسید. خیلی دلم میسوزد که لباسهایش را که برای آخرین بار میپوشید، نشستم.
جوانان عزیزم! در فضای حقیقی و مجازی با خدا باشید
این مادر شهید در پایان گفت: انشاءالله شهدا شفاعت ما را بکنند و دست ما را بگیرند. انشاءالله مشکلات مادی و معنوی جوانان ما برطرف شود. جوانان عزیزم! در فضای حقیقی و مجازی با خدا باشید. اگر نتوانید بر خود مسلط شوید، فضای مجازی شما را به بیراهه میکشاند. دینتان را از دست ندهید که در غیر این صورت باید در روز قیامت جوابگوی خداوند، اولیای خدا و شهدا باشید. انشاءالله که جوانان ما راه شهدا را ادامه دهند.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم