دوست دارم گمنام باشم
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید شاهرخ قندالی هشتم فروردین ۱۳۴۴ در روستای فروان شهرستان آرادان به دنیا آمد. پدرش محمد، دامدار بود و مادرش ربابه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. او نیز دامدار بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دهم خرداد ۱۳۶۵ در بیمارستان اهواز بر اثر خونریزی شدید معده ناشی از آلودگی شیمیایی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کمکحال پدر
از سرِ کار آمدم و خسته بودم. توی راهآهن کار میکردم. هنوز ننشسته بودم که یادم آمد برای گوسفندها علف نریختهام. بلند شدم و «یا علی» گفتم. همسرم که چای در دستش بود، گفت: «کجا؟»
گفتم: «میرم به گوسفندها برسم و برگردم.»
خندید و گفت: «زحمت نکش! شاهرخ از صبح تا حالا دوبار بهشون سرزده و براشون علف و آب گذاشته.»
نگاه به همسرم میکردم که او آمد و گفت: «سلام، خسته نباشین بابا!» گفتم: «تو هم خسته نباشی، خدا خیرت بده پسر!» با تعجب نگاهم کرد. کنارم نشست و گفت: «برای چی بابا؟» گفتم: «مامانت گفته که امروز به گوسفندها رسیدی.» گفت: «آهان! فکر کردم چه کار مهمی بود که این رو گفتین. از امروز به بعد کارهای مربوط به گوسفندها رو من انجام میدم. شما نگران نباشین!»
(به نقل از پدر شهید)
احترام به بزرگتر
تازه به خانهشان رفته بودم. پدرش او را صدا زد و گفت: «شاهرخ! میشه بیای کمکم؟»
داشت ناهار میخورد. از سر سفره بلند شد و گفت: «اومدم.» گفتم: «ناهارت رو بخور، بعد برو!»
گفت: «نه، بابا گفته باید برم.»
(به نقل از شوهرعمه شهید، اصغر قندالیپور)
دوست دارم گمنام باشم
گفتم: «شاهرخ خوابیدی؟»
گفت: «نه، با این سروصدای توپ و تانک مگه میشه خوابید؟»
کمی جابهجا شدم. متوجه چیزی شدم و گفتم: «شاهرخ! پلاکت کو؟» نیمنگاهی به من کرد و گفت: «میخوای چکار؟»
گفتم: «اون پلاکها برای شناساییاند.» در حالی که میخندید، گفت: «دوست دارم گمنام باشم.» و صورتش را با چفیه پوشاند.
(به نقل از دوست و همرزم شهید)
انتهای متن/