قربانی مادر قبول شد
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید حسین ناظمیان یکم خرداد ۱۳۴۲ در روستای اعلا از توابع شهرستان سمنان دیده به جهان گشود. پدرش محمدتقی و مادرش منور نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. تعمیرکار خودرو بود. بهعنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سی و یکم اردیبهشت ۱۳۶۱ در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، شهید شد. مزار او در امامزاده یحیای زادگاهش قرار دارد. برادرش محسن نیز به شهادت رسیده است.
ساعت غنیمتی
رزمندههای ما در عملیات فتحالمبین به سنگر بعثیها حمله کردند و وارد سنگر شدند. بعضی چیزها را غنیمت گرفتند. حسین به خاطر سرما، یک کاپشن غنیمت گرفته شده را پوشید. وقتی دست توی جیبش کرد، یک ساعت مچی در آن بود. ساعت را پیش خودش نگه داشت. بعد از مدتی که به مرخصی آمد، ساعت را به بازار برد و قیمت کرد. قیمت ساعت دو هزار و پانصد تومان شده بود. پیش حاج آقا شاهچراغی رفت و خمس آن را پرداخت کرد. آن ساعت را یادگارش نگه داشتیم.
(به نقل از برادر شهید)
صدای خندههایش فضای سنگر را پر میکرد
شوخطبعی و گشادهرویی او باعث میشد بچهها به او علاقهمند شوند. یک روز با حسین توی سنگر نشسته بودیم و از هر دری صحبت میکردیم و میخندیدیم. حسین از جایش بلند شد و گفت: «برم یک واکسی به پوتینم بزنم.»
هنوز پا را از سنگر بیرون نگذاشته بود که گفت: «من که دارم میرم، خوبه همین طور که دارین میخندین یک هواپیمای بعثی بیاد بمب بندازه و همهتون برین هوا.» گفتم: «اِهِه! مواظب باش بعثیها بعد از هوا بردن ما نیان سراغت.» خندهاش همه فضای سنگر را پر کرد.
(به نقل از همرزم شهید، ماشاءالله خدا دوست)
قربانی مادر قبول شد
حسین جبهه بود. آن روز صبح وقتی بیدار شدم، پدر را غمگین و ناراحت دیدم. با دیدن چهره محزون پدر، دلشوره گرفتم و گفتم: «بابا! چی شده؟ چرا اینقدر نگرانی؟» اشک از گوشه چشمش سر خورد و گفت: «خواب حسین رو دیدم.»
گفتم: «بابا جان! خودت میگی خواب دیدی. خواب که واقعیت نداره.» گفت: «نه، یکی توی خواب گفته به مادر حسین بگو قربانیاش قبول شده.» چند روز بعد خبر شهادت حسین را برای ما آوردند.
(به نقل از خواهر شهید)
انتهای متن/