پهلوانی که نخستین شهید دفاع مقدس بسطام شد
«سید مطلب مطلبی» برادر شهید سید ضیا مطلبی در گفتگو با نوید شاهد سمنان گفت: سید ضیا یکم خرداد ۱۳۳۹ در شهر بسطام به دنیا آمد. ضیا به معنای نور است. پدربزرگم هم اسم نور را برای او انتخاب کرد. چون پدربزرگم وجهه طلبگی داشت، اسم او را نور انتخاب کرد. اهل نماز و راز و نیاز بود. خدوم بود، به فقرا و زیردستان کمک میکرد.
برادرم حکم قهرمان ایران را داشت؛ یعنی ایشان در رشته کشتی و در رده جوانان ایران، نفر دوم شد. روزه میگرفت و با همان دهان روزه تمرین کشتی هم میکرد. هیچوقت از قدرت پهلوانیاش سوء استفاده نمیکرد. در ابتدا هیچکس نمیدانست که این فرد پهلوان است و مثل آدم عادی رفت و آمد میکرد. دستگیری از مردم میکرد و اگر مشکلی داشتند حل میکرد.
مرام پهلوانی
برادر شهید مطلبی اضافه کرد: وقتی سید ضیا دوازده ساله بود، پدرم از دنیا رفت. وقتی خانوادهای سرپرست خود را از دست داد، در حقیقت عمود خیمه وقتی افتاد، همه آسیب میبینند؛ هر کسی که در زیر آن خیمه است، آسیب میبیند. او هم همین طور تحت تأثیر از دست دادن پدر بود. درسته که سنش کم بود اما این را درک میکرد و تحت تأثیر این قضایا بود. شجره ما اصالتا برمیگردد به امام سجاد (ع). این عِرق مذهبی و دینی در ما است. این بچه از آن کوچکی و جوانی اهل تدین بود. بچه مظلومی بود. پهلوانی بود که شاهرود همه میشناختنش، چون در استان اول بود. متدین و بسیار متواضع بود. وقتی در اتوبوس میدید پیرمرد یا پیرزنی ایستادهاند، بلند میشد تا آنها بنشینند.
اولین تلنگر
این برادر شهید درخصوص فعالیتهای انقلابی برادرش گفت: من با محمد تهرانی مرتبط بودم. محمد تهرانی، آقای شعبانی، دایی رضا و محمد صاحبی کسانی بودند که جوانان را جمع میکردند و ایده میدادند. سید ضیا ایدههایش را از من میگرفت. تلنگر اولیه از آنجایی که شیخ محمد تهرانی یک فرد شاخص بود و با تبلیغات غیرمستقیمی که روی جوانان میکرد، آنها را جذب میکرد. جزوات مرحوم دکتر شریعتی را میگرفتیم و مطالعه میکردیم. آن زمان اطلاعیههای مرحوم امام (ره) را به صورت شفاهی میگرفتیم، مینوشتیم و مطالعه میکردیم و بین افراد هم سنوسال خودمان نشر میدادیم. مسبب اینها هم شیخ محمد تهرانی بود. تیمی که درست کرده بود، فقط بخاطر همین چیزها بود. من و سید ضیا در همه مراسم به طور کلی شرکت میکردیم. ایشان دقیقا مخالف شاه بود، حتی از من هم تندتر بود و در تمامی مراسمها شرکت میکرد. یعنی در تمام مراسمی که برای انقلاب و پیروزی انقلاب بود، من و او شرکت میکردیم.
اولین شهید دفاع مقدس بسطام
برادر شهید مطلبی اظهار داشت: وقتی زمزمههای جبهه رفتنش شد، نمیخواستند او را به جبهه ببرند، چون پهلوان بود، به او گفتند که تو بمان و مربی کشتی بشو. اما قبول نمیکرد و میگفت که من میخواهم بروم. دوستانی که دوروبرش بودند، بعدها به من گفتند: «چون ایشان پهلوان ایران بود به او گفتند که مربی کشتی یکی از ارگانهای نظامی قزوین بشود اما ایشان اصرار میکرد که من میخواهم به جبهه بروم.» خلاصه رفت جبهه و طولی نکشید که شهید شد. فرماندهشان میگفت: «آتش سنگینی روی سرمان میریختند. نمیتوانستیم از سنگر بیرون برویم که وضو بگیریم و نماز بخوانیم.» سید ضیا میگوید: «من میخواهم بروم وضو بگیرم.» بیرون که میآید، ترکش میخورد و ما نمیتوانستیم برویم و او را بیاوریم. ترکش به داخل شش او رفته بود و آنقدر خون از او رفت که شهید شد.» سید ضیا اولین شهید دفاع مقدس بسطام شد. وقتی سید ضیا شهید شد، چیزی از جنگ نگذشته بود؛ یعنی سال ۵۹ شهید شد که بلافاصله بعد از او، من رفتم، که در عملیات خیبر و در جزیره مجنون شیمیایی شدم.
باید دست به دست هم بدهیم و کشور شیعه علوی را بسازیم
این برادر شهید در پایان گفت: مردم ایران، مردم خوبی هستند و ما مثل این مردم پبدا نمیکنیم، چون امام (ره) فرمودند: «مردم ایران از مردم زمان امام حسین (ع) و رسولالله (ص) بهترند.» از مسئولین میخواهم که به مردم خدمت کنند و کاری کنند که این مردم به عنوان شیعه علی (ع) در اوج باشند و کشورهای دیگر حسرت کشور ما را بخورند. مردم ایران هم باید دست به دست هم بدهند و کشور شیعه علوی را بسازند، به گونهای که در دنیا این حکومت دینی الگو باشد و اثبات کنیم که دین میتواند جامعه را اداره کند، همان طور که امام علی (ع) با دین، جامعه را اداره کرد، الان هم میشود با دین جامعه را اداره کرد.