ساقدوش داماد
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید قدرتالله الیاسیتویه نهم خرداد ۱۳۴۵ در روستای تویهرودبار از توابع شهرستان دامغان متولد شد. پدرش رمضانعلی و مادرش مدینه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. شاگرد خیاط بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و دوم بهمن ۱۳۶۴ با سمت خدمه توپ در بمباران هوایی ارتفاعات گرمدشت به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.
این خاطرات به نقل از دوست شهید، عربعلی همتا است که تقدیم حضورتان میشود.
ما را کمیلخوان کرد
یکی از پایه گذاران برپایی مراسم دعای کمیل در روستا بود. هر شب جمعه یک نوحه آماده میکرد و میگفت: «این هفته باید این نوحه را بخوانم.» ما را میبرد خانه خودشان و میگفت: «من که نوحه میخونم، شما سینه بزنین»؛ من و ابراهیم ایثاری و فرج خیمهای و چند نفر دیگر.
باز همان نوحه را شب توی دعای کمیل میخواند. میگفت: «مراسم دعای کمیل یک جا نباشه. هر هفته خانه یکی از اهالی باشه.» به این ترتیب همه از مرد و زن استقبال میکردند. به این طریق ما را کمیلخوان کرد. تعزیه هم برگزار میکرد و همیشه نقشهای مثبت را میگرفت.
بیشتر بخوانید: حضرت زهرا (س) به مادر شهید نگاه میکنه
اهل صلهرحم بود
بهترین لباسها را میپوشید. عطر و ادکلن میزد. دست ما خالی بود و او پولدار. او کار میکرد و ما تحصیل. میگفت: «میخوام ببرمتان سینما.»
اکثر اوقات شبها هم با هم بودیم. هر چی از خوبیهایش بگویم کم گفتهام اهل صلهرحم بود. خانه ما، خانه همسایهها، منزل دوستان، به همه سر میزد و گاهی کمک مالی میکرد.
بیشتر بخوانید: چادر از فاطمه زهرا است، باید رهرو حضرتش باشی
ساقدوش داماد
زمان انقلاب چهار روز مدرسه تعطیل شد. ما رفتیم دیباج راهپیمایی. آن سالها پنجم ابتدایی بودیم. به هم قول داده بودیم شب عروسیمان کنار هم باشیم و ساقدوش داماد.
قدرت که شهید شد به ابراهیم ایثاری گفتم: «کی میخواد ساقدوش قدرت باشه؟»
اون موقع تابوت شهدا را روی ماشین لندرور زیتونی رنگ میگذاشتند و دو نفر میرفتند از هر دو طرف آن را نگه میداشتند. به ابراهیم گفتم: «باید یک طرف قدرت تو بنشینی و اون طرف هم من.»
(به نقل از دوست شهید، عربعلی همتا)