نمونه ایستادگی بود و معلم مردانگی
به گزارش نوید شاهد سمنان، ورقورق تاریخ، شرح حماسههای مردم این سرزمین است؛ اما شاید کمتر دورانی مثل سالهای دفاع مقدس، حماسههای مردم ایران زمین را تجربه کرده باشد. سالهایی که فرماندهان جنگ به تنها چیزی که فکر نمیکردند، پاداشهای دنیوی بود. نه مدالی به سینه داشتند و نه حرفهای عجیب و غریب میزدند. باورکردنی نیست که گاه تا آخرین لحظات حیات برای عدهای ناشناس باقی میماندند.
قصه فرماندهان، قصه واقعی مردان پارسا و شجاع این سرزمین است. قصههایی که در آن حضور ناب خدا جاری است. مردانی که با دستهای خالی، خورشید فتح را بر بام جنگ نشاندند. مردانی که تمام شب در برج دیدهبانی ایمان، مشغول پاسداری و پایداری بودند. ایمان، تفنگ را بر دوش میکشید و گلوله را شلیک میکرد. ایمان بود که حماسه را آغاز میکرد. جایی که بلوچ، کرد، ترک، لر و فارس، همدل و همزبان بودند.
در خاندانی که شهره پاکی و پاکدامنی بود متولد شد
سومین روز فروردین ۱۳۴۲ شهید محمدحسین هراتی که در بهار سبز نامش، راز شکفتن گل محمدی نهفته بود، به دنیا آمد. در خاندانی شهره به پاکی و پاکدامنی، اهل صفا و وفا، در خانه زینالعابدین، کارگر ساده راهآهن، چشم به جهان گشود. محمدحسین دوران کودکی را با شور و شیطنتهای شیرینش مثل همه بچهها پشت سر گذاشت و هفت ساله که شد به دبستان رفت.
دوران نوجوانی او همزمان با اوج انقلاب اسلامی بود. بسان بسیاری از جوانان میهنش به صف انقلابیون پیوست و به پخش اعلامیههای حضرت امام (ره) پرداخت، هرگونه که میتوانست؛ تا جایی که یک روز با چند نفر که تیشه و وسایل بنایی دستشان بود، برای رد گمکنی، اعلامیه پخش میکردند که مأمورها به آنها شک کردند و به زدوخورد پرداختند، آن هم با تیشه و غیره به طرف مأمورها حملهور شدند و فرار کردند.
تا آخرین لحظات حیاتش دست از یاری حسین زمانش برنداشت
در سال ۱۳۶۱ عضو رسمی سپاه و بارها و بارها به جبهه اعزام شد. و دی ماه همان سال وظیفه اطلاعات عملیات را به عهده گرفت. چندین بار مجروح شد که پس از بهبودی، دوباره به منطقه برمیگشت. محمدحسین آرام و به آداب عاشقی مؤدب بود. با همه آرامشش در ساحت حادثهها حضور داشت. آنچنان عشق حسین (ع) در تار و پود او تنیده بود که ندایی جز ندای پیامبرش را که فرموده بود: «حسین منی و انا من حسین» نمیشنید. او لحظهلحظه این رایحه را استشمام میکرد؛ و تا آخرین لحظات حیاتش دست از یاری حسین زمانش برنداشت.
نمونه ایستادگی و معلم مردانگی
سرانجام در عملیات والفجر هشت، پس از بیست چهارماه و سه روز که خاک داغ جنوب، خاطراتِ با او بودن را تجربه میکرد، در بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی امالرصاص، با برخورد تیر به سینه، مالامال از عشق به میهنش، به خیل شهیدان و شاهدان خاک پاک وطنش پیوست. پیکر پاک و به خون نشسته این فرمانده شهید پس از تشییع، در گلزار شهدای دامغان به خاک سپرده شد، تا نمونه ایستادگی باشد و معلم مردانگی.
انتهای متن/