آخرین بدرقه
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید حمیدرضا اسفنجانی سیام شهریور ۱۳۴۸ در شهرستان قائمشهر دیده به جهان گشود. پدرش علیمحمد، مغازهدار بود و مادرش نرگس نام داشت. دانشآموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکر او را در گلزار شهدای امامزاده یحیای شهرستان سمنان به خاک سپردند.
این خاطرات به نقل از مادر شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
آخرین بدرقه
نتوانستم ببوسمش. فقط کاسه آب را پشت سرش خالی کردم. نگاهم هنوز دنبالش بود. دیدم شانههایش میلرزد. پایم جلو نمیرفت. نوهام را فرستادم. پرسید: «دایی چرا داری گریه میکنی؟»
در حالی که دستهایش را دیدم که اشکهایش را پاک میکرد، شنیدم که میگفت: «دایی جان! گریه عشق به امام حسینه.»
همان حرف برایم کافی بود تا مطمئن شوم، آخرین باری است که پسرم را بدرقه میکنم.
بیشتر بخوانید: من هم برای خودم یک پا مَردم!
لباسهای سیاهشان پرده از تعبیر خوابم برداشت
حرفی که شنیدم، تا مغز استخوانم را سوزاند. خواهرزادهام آهستهتر تکرار کرد: «دیگه حمید نمیآد.»
بر سر و صورتم زدم. فریاد کشیدم و پسرم را صدا زدم. یک دفعه حمید جلوی چشمم ظاهر شد. هرچند به سختی میتوانستم او را ببینم. صورتش پر از نور بود. چهرهای زیبا و دیدنی با موهایی بلند که بر شانهاش ریخته بود. با اشتیاق جلو رفتم. او را در آغوش گرفتم و بوسیدم، اما او از من جدا شد.
در مقابل چشمان حیرت زده من به طرف پرچم امام حسین رفت و در چشم برهمزدنی در میان پرچم محو شد. چشمانم با حیرت و ناباوری نگاه میکرد. پلکی زدم و از خواب پریدم. صدای زنگ در بود. چند نفر از اقوام به خانهمان آمده بودند تا نگذارند همسرم درِ مغازه را باز کند. تعجب کرده بودم. لباسهای سیاهشان پرده از تعبیر خوابم برداشته بود.
انتهای متن/