در صف سبز جامگان حمزه سیدالشهدا، میهمان خوان خدا شد
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ خسته از کارهایی که تمامی نداشت، پس از تن فرسودن در کنار آتش تنور و دود هيمهها از سحرگاهان تا غروب، سرش را به بالین گذاشت و دلش را به خدای مهربان سپرد. آتش اشتیاق و بیقراری در دلش زبانه میکشید. دردهایی که لحظه به لحظه بیشتر و تندتر میشد. دردهایی جانکاه اما شیرین، برایش نوید پایان انتظار نه ماههاش را رقم میزد.
چه اشکالی دارد گاهی هم بهشت زیر پای پدران باشد
شب سختی بود؛ از آن شبهایی که تا صبح شود، جانت به لبت میرسد. بیخود که بهشت زیر پای مادران نیست؟ ابر چشمهایش بارانی اما دلش به یاری خدا قرص و محکم بود. به صورت مهربان محمدجعفر نگاه کرد. دلش نمیآمد از خواب ناز بیدارش کند. مردی که سالیان سال، رزق و روزی خود و خانوادهاش را با زحمت و عرق جبین به دست میآورد و با مشکلات دست و پنجه نرم میکرد تا لقمهای نان حلال، بهترین تحفهای باشد که او سر سفره خانه و خانواده میگذارد.
چه اشکالی دارد؟ گاهی هم بهشت زیر پای پدرانی چون محمدجعفر باشد حتی اگر تمام شب را هم در خواب باشند. سپیده دم نزدیک میشد و کمکم داشت قلقلک درختان بهشت را زیر پایش احساس میکرد. صدای گریه نوازد که نوید نزول نوگلی دیگر در گلستان زندگی او با محمدجعفر بود، در فضای خانه پیچید و نفس ثانیهها با آمدنش معطر شد.
داوطلبانه از دین، آیین و میهنش دفاع کرد
شهید محمدتقی خراسانینژاد دهم بهمنماه در روستای ابراهیمآباد دامغان به دنیا آمد و به گفته خانوادهاش دو سال بعد، سال ۱۳۴۷ برایش شناسنامه گرفتند. سه ساله بود که به دامغان کوچ کردند. او که هنوز دوران ابتدایی را تمام نکرده بود، پا به پای بزرگترهای خانواده سر کار میرفت و هر کاری که از دستش برمیآمد انجام میداد تا باری را از دوش خانواده بردارد و کمک حال پدر و مادرش باشد.
گِل و گچها بهترین هم بازیهای دوران کودکیاش بودند. تا دوم راهنمایی درس خواند و با فرمان تشکیل بسیج به جرگه رهپویان و پیروان راستین خط ولایت علوی پیوست و در محافل اعتقادی، حضوری فعال داشت. از طریق بسیج به جاننثاران وطن پیوست و شش ماه داوطلبانه در جبههها حضور داشت و از دین و آیین و میهنش دفاع کرد.
در صف سبز جامگان حمزه سیدالشهدا
در اردیبهشت ماه ۱۳۶۲ عضو رسمی سپاه پاسداران شد و در صف سبز جامگان حمزه سیدالشهدای تهران دوره مربیگری نظامی را گذراند و پس از آن دوباره راهی جبههها شد. مسئولیتش در جبههها نگهبان، پاس بخش، مربی آموزش نظامی، تکتیرانداز و معاون گردان بود.
میهمان خوان خدا شد
هم زمان تحصیلاتش را ادامه داد و سوم راهنمایی را تمام کرد. در فروردین ماه ۱۳۶۳ تشکیل خانواده داد و با دختر عمهاش پیمان زناشویی بست. پس از ازدواجش باز هم به جبهه رفت. گردان را برای عملیات پدافندی به خط مهران فرستادند. محمدتقی معاون گردان بود. دهم اسفند ماه ۱۳۶۳ ترکشهای خمپاره دشمن بعثی، قامت رعنای محمدتقی را به خاک و خون کشید.
آن طرفتر از افق، سپیدروی سبز جان تا بیکران آبی آسمان شکوهمند پرواز کرد و شاهد شهادت را در آغوش کشید و در قهقهه مستانهاش میهمان خوان خدا شد. پیکر پاکش پس از تشییع بر موج دستهای بیشمار مردم میهنش در گلزار شهدای فردوسرضای دامغان به خاک سپرده شد تا برای همیشه میعادگاه عاشقان راه حق و حقیقت باشد.
انتهای پیام/