شهید «لطف‌الله امیرشریفی» ششمین روز از بهار ۱۳۴۷ در روستای معصوم‌آباد دامغان به دنیا آمد. اولین تجربه‌های خود را در میدان‌های رزم وقتی که یک بی‌سیم‌چی شده بود به دست آورد. در لحظه‌های ناب بندگی‌اش و نجوای رازهای مگویش با خداوند سبب شد که گام‌هایش، جز به سمت اهالی شهادت حرکت نکند و کوه‌های برافراشته هزار قله کردستان گواه این دلدادگی‌اش بود.

کوه‌های برافراشته هزار قله کردستان گواه دلدادگی‌اش بود

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ ششمین روز از بهار ۱۳۴۷ آنقدر برای حلیمه خانم و آقا حبیب‌الله زیبا بود که مانندش را هرگز تجربه نکرده بودند. بهاری که در آن درخت زندگی‌شان برای چندمین‌بار به ثمر نشسته بود. میوه‌ای بهاری خداوند نصیب‌شان کرده بود. شش روز از بهار می‌گذشت. نه تنها بهار زمین که بهار دلها بود و فراوانی دعا و مناجات بندگان مقرب خداوند. فرزندی بر اهالی خانه ورود کرده بود که نامش را لطف‌الله نهادند به یاد تمام الطاف خداوندی.

شیرین‌ترین دوران زندگی

شهید لطف‌الله امیرشریفی سه برادر و یک خواهر داشت و در کنار آنها روزهای شیرین خردسالی و کودکی را با تمام وجود تجربه می‌کرد. روستای معصوم‌آباد زادگاهش بود و زادگاه تمام خاطرات کودکی‌اش تا پایان تحصیل در دوره ابتدایی. پس از آن برای ادامه زندگی و تحصیل در مقطع راهنمایی به دامغان رفت. دوره نوجوانی شیرین‌ترین روزهایش بود و خاطرات خوبش در جلسات قرآن و شرکت در نماز جمعه و جماعت ثبت می‌شد.

پایان تحصیلات راهنمایی، آغازی بود بر جهادگری لطف‌الله. او راه خود را در راهپیمایی‌ها و همراهی با فعالیت‌های انقلابیون به همگان نشان داده بود. پس از شروع جنگ در نیروهای پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی و ستاد حمزه سیدالشهدا (ع) دامغان قرار گرفت.

مادر! دعا کن به آرزویم برسم

مادر لطف‌الله نقل می‌کند: «صورتم را میان دست‌هایش گرفت و گفت: «باشه هر چه شما بگی قبوله اما دشمن اگه جلوتر بیاد و کشور و دین‌مون رو بیشتر از این نابود کنه اون وقت ...»

دوباره گفتم: «نه!»

خندید و گفت: «مادر! می‌ترسی شهید بشم؟ اگه لیاقت داشته باشم شهید می‌شم، بذار برم! بعد دعا كن لايق بشم و به آرزوی خودم برسم.»

کوه‌های برافراشته هزار قله کردستان گواه دلدادگی‌اش بود

اولین تجربه‌های خود را در میدان‌های رزم وقتی که یک بی‌سیم‌چی شده بود به دست آورد. شش ماه حضور مداوم او در کنار جهادگران بی‌مدعا، در کنار خاکریزهایی که محرابش بودند، در لحظه‌های ناب بندگی‌اش و نجوای رازهای مگویش با خداوند سبب شد که گام‌هایش، جز به سمت اهالی شهادت حرکت نکند و کوه‌های برافراشته هزار قله کردستان گواه این دلدادگی‌اش بود.

سال ۱۳۶۴ و عملیات والفجر ۹ به تمام چشم انتظاری‌های او پایان داد. هشتم اسفندماه، وقتی که خورشید بر ارتفاعات هزارقله بوسه می‌زد، زمانی که دشمن منطقه را بمباران هوایی می‌کرد، لطف‌الله بر آستان شهادت بوسه زد و ترکش‌هایی که به پیکر پاکش اصابت کرده بود شاهد لحظه‌های ناب جان‌باختگی‌اش بودند.

پیکر لطف الله دو روز بعد، مهمان شهیدآباد شهر شد و فردوس‌رضای دامغان، میزبان سرافرازی برای او.

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده