محال بود دست از مبارزه بردارد؛ اگر میماند یکی از فرماندهان پرقدرت سپاه اسلام میشد
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید حمزهعلی عالمی چهارم اسفند ۱۳۳۷ در شهرستان تهران متولد شد. پدرش باباعلی، سرایدار بود و مادرش زهرا نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. هشتم بهمن ۱۳۵۷ در تهران هنگام تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مدفن وی در گلزار شهدای شهرستان شهریار واقع است.
نوید یک انقلاب بزرگ را به ما داد
زمستان بود و سرما بیداد میکرد. وقتی به خانه برگشت بدون کاپشن بود.
اواخر سال ۵۶ بود و عصر یک روز زمستان؛ سراسیمه، با دلهره و اضطراب به خانه آمد و یکسر به اتاقش رفت. همه کتابها، اعلامیهها و نوشتههایش را جمع کرد و پس از بستهبندی گذاشت داخل کیسه گونی.
نمیدانست باید با آنها چه کند. من و پدرش خیلی سریع رفتیم خاکهای باغچه را خالی کردیم و آنها را درون گودالی پنهان کردیم. بعد که خیالش راحت شد به همراه دوستانش به بندرعباس رفت. همه نگرانش بودیم اما او نترس بود و مطمئن به کاری که انجام میداد. پس از مدتی برگشت. در حالی که نوید یک انقلاب بزرگ را برای خانواده و دوستان آورده بود.
(به نقل از مادر شهید)
بگذارید هر کس جواب گوی اعمال خود باشد
تفاوت سنی کمی با هم داشتیم و با هم دوست بودیم، بهترین روزهای جوانیام را با غم از دست دادن او سپری کردم. وقتی او رفت همه شادیهای خانه ما هم رفت.
«او بود و بهار بود و عشق بود و امید/ او رفت و بهار رفت و آن چه بود گذشت»
بعد از او دنیا به چشمم تیره و تار آمد. همه دلخوشیام فقط این بود که در راه خدا شهید شده است و جایگاه رفیعی در بهشت برین دارد.
پناه همیشگیام، بزرگتر از سنش بود و عاقلتر از آن چه از او انتظار میرفت. گاهی برایم کتاب میخرید و میگفت: «خلاصه نویسی کن فاطمه! علم فرار است؛ باید با نوشتن آنها را مهار کرد.»
همیشه به ما میگفت: «هرگز خود را در مقام قضاوت ندانید. قضاوت خاص خداوند است. هرگز به جای دیگری فکر نکنین. به جای دیگری حرف نزنین و تصمیم نگیرین! بگذارین هر کس جواب گوی اعمال خود باشد.»
(به نقل از خواهر شهید)
فرمانده پر قدرت سپاه اسلام
از او بزرگتر بودم ولی در همه زمینهها با او مشورت میکردم و نظرش را قبول داشتم. اطمینان داشتم که او توانایی، جرئت و پشتکار رسیدن به اهدافش را دارد.
به جرئت میگویم اگر او در مبارزات شهید نمیشد صددرصد یکی از فرماندهان پر قدرت سپاه اسلام در زمان جنگ تحمیلی میشد؛ چرا که محال بود دست از مبارزه بردارد و آرام گیرد.
گاهی به دلیل دلتنگی و احساس برادری آرزو میکنم، کاش از او فرزندی به یادگار میماند؛ اما خوب که فکر میکنم میبینم او با شهادتش بهترین یادگار را نه تنها برای خانواده بلکه در دفتر زرین تاریخ ثبت کرده است.
(به نقل از برادر شهید)
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی