زیر لب، زمزمههای رفتنش را میخواند
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید حسین پريمی دهم شهريور ۱۳۴۰ در شهرستان دامغان متولد شد. پدرش يحيی، بنا و معمار بود و مادرش سكينه نام داشت. تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. نهم آذر ۱۳۶۰ در بستان بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مدفن وی در گلزار شهدای فردوسرضای زادگاهش واقع است.
زیر لب، زمزمههای رفتنش را میخواند
سیل تقریبا زندگیمان را فلج کرده بود. نه تنها ما بلکه تقریبا تمامی اهال دچار بحران مالی شده بودند. روستا کاملا زیر آب رفته بود. به ناچار به دامغان مهاجرت کردیم. من و سایر برادرانم هرکدام به شغلی مشغول شدیم. پدر نیز در جایی مشغول کار کشاورزی شد. حسین و هادی برادرم در مغازه آهنگری مشغول به کار شدند. مدتی نگذشته بود که حسین و هادی استادکار آهنگری شدند و برای خودشان کسب و کار ایجاد کردند. حالا من نیز شاگرد برادرانم بودم و مفتخر به این شاگردی.
روزگار خوب من، حسین و هادی با جوشکاری و آهنگریمان میگذشت. حسین دیگر دست و دلش بند کار نبود و جای دیگر بود. خستگی را بهانه میکرد اما من و هادی معنای این خستگی از کار دنیا را کمتر میفهمیدیم. یکی از همان روزها حسین تصمیم گرفت برای حسینیه حضرت سجاد در و پنجره بسازد. در و پنجرهای برای حسینیه کوچک پشت خانهمان واقع در میدان خواجه شهاب.
این تنها یادگاری حسین است. پس از سالها هنوز که از کنار حسینیه عبور میکنم، انگار حسین است و دستگاه جوش و درخشش خال جوشهایی که او بر دل آهن میزد و زیر لب زمزمههای رفتنش را میخواند و از مولایش استجابت نذر خود را میطلبید.
(به نقل از برادر شهید، علیرضا پریمی)
بیشتر بخوانید: حسین بخاطر مادر، چشمانش را گشود
چریک
محل خدمت حسین پایگاه هوایی دزفول بود. پدر، مادر و خانواده خیالمان راحت که حسین در دزفول دوره خدمتش را میگذراند. حسین نیز راهی شده بود. ابتدا به دزفول رفت و پس از معرفی خود داوطلبانه در گروه شهید چمران قرار گرفت و از آنجا در عملیاتهای سخت و نامنظمی که شهید چمران و یارانش شرکت میکردند، حضور داشت.
این کار حسین یک سال ادامه داشت. هر وقت از او سؤال میکردیم کجا هستی؟ میگفت: «پایگاه هستم.»
بالاخره مرحله آخری که مرخصی بود در جواب سؤالم گفت: «داداش! من یک سالی است که در جبهه هستم!»
(به نقل از برادر شهید، محمد پریمی)
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی