"نخستین شهید دفاع مقدس شاهرود" افتخاری بود که نصیب برادرم شد
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ رضا دامغانی برادر شهید والامقام «محمدحسین دامغانی» نخستین شهید دفاع مقدس از شهرستان شاهرود، در گفتگو با نوید شاهد سمنان میگوید: ما شش برادر و دو خواهر بودیم که شهید فرزند دوم خانواده بود. محمدحسین قبل از انقلاب استواریکم نیروی هوایی ارتش بود. چون در درس زبان رتبه اول را بدست آورده بود، او را برای ادامه تحصیل و گذراندن دورههای تخصصی در آمریکا انتخاب کردند، تا اینکه در سال ۱۳۵۱ تکنسین پرواز شد و به ایران بازگشت. پس از پیروزی انقلاب با امام خمینی (ره) دیدار و با ایشان بیعت کرد.
گلچین روزگار امانش نداد
دامغانی برادر شهیدش را اینگونه توصیف میکند: ایشان افتخار این را داشت که نخستین شهید دفاع مقدس از شهرمان باشد. این بیت شعر درمورد ایشان کاملا صدق میکند: «هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا/ گلچین روزگار، امانش نمیدهد» ما پنج برادر ایشان معتقدیم که محمدحسین بهترین فرزند خانواده بود. در بین فامیل هم خیلی دوستداشتنی بود و حتی پس از شهادت ایشان تا دو سال به مادربزرگم این قضیه را نگفتیم؛ بخاطر علاقهای که ایشان به شهید داشت، مادربزرگم به ایشان میگفت: «حسین مظلوم» محمدحسین بسیار آرام، متین و باوقار بود و صدای بلندش را هیچکس نشنیده بود و عصبانیتش را هیچکس ندید. وقتی نماز میخواند پدرم میگفت پسرم لذت میبرم از نماز خواندنت، خیلی با اخلاص نماز میخوانید و هیچ عجلهای در خواندن نماز ندارید. محمدحسین جوان بسیار پاکی بود و واقعاً رفتنی بود و توسط خداوند گلچین شد. شهید تازه ازدواج کرده بود و نوزده روز پس از شهادتش دخترش به دنیا آمد، او نتوانست فرزندش را ببیند. تنها دخترش هم اکنون در آلمان در حال گرفتن تخصص در رشته داروسازی است.
نخستین شهید دفاع مقدس شهرستان
برادر شهید دامغانی از نحوه شهادت محمدحسین میگوید: محمدحسین در جنگهای داخلی با گروههای کومله برای رساندن مهمات و آذوقه به نظامیان، فعالیت چشمگیری از خود نشان داد. یکبار هواپیمایش در حین رساندن مهمات و آذوقه، بالای شهر سنندج توسط دمکراتها مورد اصابت گلوله قرار گرفت، اگر خونسردی و مهارت شهید نبود، چه بسا ضایعهای به بار میآمد، اما شهید با توکل بر خدا هواپیما را در کمال آرامش بر روی باند فرودگاه سنندج نشاند. او در ساعت دو و نیم ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ در نخستین حمله بعثیها به ایران که فرودگاه مهرآباد را بمباران کردند با سمت تکنیسین پرواز در هواپیمایی که مهمات را به درگیریهای داخلی کردستان میفرستاد بر اثر اصابت ترکش مجروح شد. به دلیل اینکه در آن روزها هیچکس آمادگی جنگ نداشت نتوانستند به موقع به ایشان رسیدگی کنند و بخاطر خونریزی زیاد در راه رسیدن به بیمارستان به شهادت رسید.
دامغانی در ادامه میگوید: من و برادرم خیلی به هم نزدیک بودیم و شهید من را خیلی دوست داشت. برادرانم پس از شهادت محمدحسین به من میگفتند: «بالاخره یک روزی حسین شما میبرد.» ایشان تهران زندگی میکرد و روزی برای دیدن خانواده به شاهرود آمد. موقع رفتن به من گفت با من بیا سنندج و آنجا نزد برادر بزرگمان بمان تا ماموریتم به پایان برسد و با هم بازگردیم. آن زمان من ۱۵ سال داشتم. وقتی که من را به برادر بزرگم سپرد و رفت، خیلی دلتنگش شده بودم و بیتابی میکردم. هر لحظه منتظر آمدنش بودم. هر هواپیمایی در فرودگاه مینشست من منتظر آمدن ایشان بودم. پس از مدتی بازگشت و من بسیار خوشحال شدم. مانند کودکان، خودم را جلوی در رساندم و پریدم در آغوشش. او میخندید میگفت: «واقعا اینقدر دلتنگ من شدهای؟» گفتم: «بله خیلی دلتنگ شما شدهام.»
رویای عشق
برادر نخستین شهید دفاع مقدس شاهرود از رویایی سخن میگوید که شهید از او درخواستی دارد: در آخرین سفری که شهید به شاهرود آمده بود وقتی که میخواستیم از ایشان خداحافظی کنیم، وقتیکه مادرم میخواست پشت سرش آب بریزد به اشتباه به جای اینکه بگوید خدانگهدارت به او گفت: «خدا بیامرزتت.» همه به مادرم نگاه کردیم و مادرم بسیار ناراحت شد که چرا این حرف را زده است و شروع کرد به گریه. گفت: «مادر ببخشید از دهانم پرید و نمیدانم چرا این حرف را زدم.» شهید مادر را دلداری میداد و میگفت: «چرا ناراحتی مادر، اتفاقی نیفتاده است، آدم زنده هم خدا بیامرزی میخواهد.» همین قضیه را من دوبار در خواب دیدم که شهید به من گفت: «مادر را دلداری دهید زیرا که حرف بدی نزده است، حالا که من در راه کشورم به شهادت رسیدهام باید افتخار کنید.»
دامغانی در پایان خطاب به مسئولین کشور میگوید: از مسئولین و مردم کشورم میخواهم راه شهدا را ادامه دهند و خون شهدا را پایمال نکنند. مسئولین آنچه که وظیفهشان است نسبت به مردم کشورشان انجام دهند و نگذارند راه شهدا فراموش شود.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم