«عبور از رمل»؛ خاطرات حاج ابوالفضل حسنبیگی فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ کتاب «عبور از رمل» به قلم محمدمهدی عبداللهزاده، خاطرات حاج ابوالفضل حسنبیگی فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدای جهادسازندگی در زمان دفاع مقدس است. این کتاب به سفارش اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان سمنان نخستین بار در سال ۱۳۹۳ توسط نشر صریر در ۴۱۵ صفحه منتشر شده است.
در قسمتی از متن کتاب میخوانیم:
«جادهای كه نهایتاً به پل آلوت ختم میشد، از گردنه سیرو عبور میكرد و به آن طرف مرز میرفت. یک روز با دو تا از بچههای سپاه رفتیم تا جاده را ببینیم. روستاهای زیادی هم آنجا هست. بچههای جهاد همدان هم آنجا خیلی به مردم خدمت كردند. در داخل خاک عراق و در كنار روستاها، دو تپه به نام تپه دوقلو و تپه منافقین بود. روی تپه دوقلو منافقین مستقر بودند. در مسیر دیدم پیرزنی نشسته و خیلی ناراحت است. اشاره كرد و متوجه شدیم خطری هست. دیدیم سه چهار تا از این خانمهای منافق دارند میآیند. آقایان منافقین هم رفته بودند پایین و از آنجا داشتند میآمدند.
كلاشنیکفشان روی دوششان بود. نباید سر و صدا میكردیم؛ به دلیل اینکه مخفی رفته بودیم. آماده میشدیم تا منطقه را پاكسازی كنیم؛ میخواستیم ببینیم كه از كجا باید جاده بسازیم. نمیخواستیم از روستا جاده بکشیم تا درختانشان قطع نشود. به غیر از آن، ما سه نفر بودیم و حریفشان نمیشدیم؛ تعداد آنان زیاد بود. كفشهایمان را در آوردیم. از یک درخت گردو بالا رفتیم. این پیرزن تا دید كفشهای ما آنجاست دامنش را روی كفشهای ما كشید. مسیری بود كه اینها از آنجا رد میشدند و پیرزن باید بلند میشد. هر دو طرف دیوار آغل بود. یک طرف هم درخت تنومند گردو و پایینش دره بود.
پیرزن خودش را به بیحالی زده بود كه مثلاً نمیتواند تکان بخورد. این بيرحمها لگد زدند كه یعنی عقبتر برو. خودش را كمی كنار كشید، ولی بلند نشد. همزمان كه هل دادند یک لنگه كفش قل خورد و پایین رفت. این پیرزن قبض روح شد. اما آنها در حال خودشان بودند و خدا چشمشان را كور كرده بود. نگاه هم كردند، امّا حالیشان نشد.»