چهارشنبه, ۰۶ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۳۸
نوید شاهد – مادر شهید «سید علی‌اکبر سیدجوادی» نقل می‌کند: «به او گفتم: ببین تو چند تا بچه کوچک داری! اونا واجب‌ترن يا جبهه؟ سرش را پایین انداخت و گفت: خدا حافظ و نگهبان بچه‌هامه! ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت عید غدیر، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.

وظیفه من، فدا کردن جانم برای اسلام و انقلابه

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید سیدعلی‌اکبر سیدجوادی نوزدهم تيرماه ۱۳۴۰ در روستای حسن‌‌آباد از توابع شهرستان دامغان ديده به جهان گشود. پدرش سيدمحمد، آسيابان بود و مادرش سیده‌‏سکينه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و چهارم اسفندماه ۱۳۶۶ در ماووت عراق بر اثر اصابت گلوله به پهلو، شهيد شد. مدفن او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

 

وضو گرفتن در سرمای زمستان

با به هم خوردن در، بلند شدم. درِ راهرو باز بود. تعجب کردم و گفتم: «این وقت شب کی می‌تونه باشه؟» به سمت بالكن رفتم. علی‌اکبر را جلوی حوض دیدم. آستین‌هایش را بالا زده و مشغول باز کردن شیر آب بود.

از پله‌ها پایین رفتم. سوز سردی به صورتم خورد. دست‌هایم را به بدنم چسباندم تا کمتر احساس سرما کنم. گفتم: «پسرم! توی این هوای سرد چه می‌کنی؟» جواب داد: «وضو می‌گیرم.» گفتم: «آب گرم که بود، چرا با آب سرد؟» گفت: «وضو گرفتن با آب سرد ثوابش بیشتره!»

(به نقل از پدر شهید)

لحظه سخت انتخاب؛ سیدعلی‌اکبر همه چیزش را برای خدا داد

ساکش را به دستش دادم. بچه‌هایش دور و برش بودند. هرکدام چیزی می‌گفتند: «بابایی! برام سوغاتی عروسک بیار!، بابا! کی برمی‌گردی؟ رسیدی به ما زنگ بزن!» نگاهی به بچه‌ها کردم و نگاهی به او. گفتم: «ببین تو چند تا بچه کوچک داری! اونا واجب‌ترن يا جبهه؟»

سرش را پایین انداخت و گفت: «خدا حافظ و نگهبان بچه‌هامه! وظیفه من الان اینه که جانم رو فدای اسلام و انقلاب کنم تا دست اجنبی از مملکت ما کوتاه بشه! اونوقت بچه‌هام راحت‌تر زندگی می‌کنن!»

(به نقل از مادر شهید)

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده