پنجشنبه, ۳۱ تير ۱۴۰۰ ساعت ۰۸:۵۹
نوید شاهد – خواهر شهید «عباسعلی عزآبادی» نقل می‌کند: «با خودم گفتم: کاش برادر ما هم زنده بود و عروسی‌اش را می‌دیدیم! همان شب خواب دیدم که زنی بسیار زیبا مثل فرشته‌ها، همراه عباس بود. عباس به من گفت: این هم زن و عروسی من که چشم انتظارش بودی!» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.

در خواب دیدم برادرم بعد از شهادت عروسی کرد

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید عباسعلی عزآبادی بیست و پنجم دی‌ماه ۱۳۴۴ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش کبری نام داشت. دانش‏‌آموز اول متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و سوم تیرماه ۱۳۶۱ با سمت تک‏‌تیرانداز در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره، به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای فردوس‌‏رضای زادگاهش قرار دارد.

 

این خاطره به نقل از خواهر شهید است که تقدیم حضورتان می‌شود.

عباس آرزویم را برآورده کرد
عباس چند سالی از من کوچک‌تر بود. خیلی به هم علاقه‌مند بودیم. عباس پر شیطنت و دوست داشتنی بود. تنها برادری که می‌توانست پشتیبان خواهر باشد. گاهی شوخی می‌کرد و می‌گفت: «اگر من زیر قطار بروم و بمیرم، تو چه کار می‌کنی؟» می‌گفتم: «خودم را می‌کشم.» می‌گفت: «تو خودت را نمی‌کشی!» وقتی شهید شد معنای حرفش را فهمیدم. دفعه آخری که برای همیشه رفت، به اتفاق فامیل به بدرقه‌اش رفته بودیم. دست‌هایش را گرفتم. چقدر گرم بود! هنوز آن گرما را در تنم احساس می‌کنم!

عروسی برادر یکی از دوستانم بود. با خودم گفتم: «کاش! برادر ما هم زنده بود و عروسی‌اش را می‌دیدیم!» آن شب با اندوه بسیاری به خواب رفتم. عباس را همراه دایی شهیدم دیدم که به خانه وارد شدند. دایی گفت: «آنقدر گفتی عباس! عباس! این هم عباس! پس کو آتش و اسپندت؟» زنی بسیار زیبا مثل فرشته‌ها، همانطور که اهل دین می‌گویند همراه عباس بود. وقتی آتش و اسپند آوردم، گونه‌های آن زن را بوسیدم. جای لب‌‎هایم روی گونه‌اش ماند! ناگهان عباس گفت: «این هم زن و عروسی من که چشم انتظارش بودی!»

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده