خوف و خشیت از خداوند موجب شد، ظاهر و باطن این عالم به کمک رزمندگان اسلام بیایند
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ عملیات الیبیتالمقدس، یکی از بزرگترین رویدادهای نظامی تاریخ ایران و یکی از بزرگترین نبردهای تاریخ دفاع مقدس محسوب میشود. سوم خرداد و آزادسازی خرمشهر، آیینه گویایی از تاریخ و جغرافیای دفاع مقدس و جهاد آگاهانه و شجاعت مظلومانه ملت ایران است. به همین بهانه گفتگویی با حجتالاسلام محمدعلی شیخالاسلامی جانباز عملیات فتح خرمشهر داشتهایم که تقدیم حضور علاقهمندان میشود.
نوید شاهد سمنان: لطفا خوتان را برای مخاطبین معرفی نمایید.
شیخالاسلامی: محمدعلی شیخالاسلامی هستم جانباز ۴۵ درصد.
نوید شاهد سمنان: در کدام عملیات به درجه جانبازی نایل آمدید؟
شیخالاسلامی: در فتح خرمشهر پای راست حقیر از مچ قطع شد و در کربلای پنج در جزیره مجنون از ناحیه کمر و مچ دست نیز مجروح شدم. بدلیل آنکه در منطقه شیمیاییزده نیز حضور داشتم ریهام آسیب دید و در تنفس هم مشکل دارم.
نوید شاهد سمنان: در زمان پیروزی انقلاب چند سال داشتید؟ کمی از فعالیتهای قبل از انقلابتان برایمان بگویید.
شیخالاسلامی: آن زمان پانزده سال داشتم. شرایط سنی چندان اقتضای فعالیت قبل از انقلاب را نداشت ولی در همان ابتدای انقلاب حضور جدی در تظاهرات و پخش اطلاعیههای حضرت امام، دوستی و همراهی با طلبههای حوزه علمیه شهرستان دامغان و همراهی با خیل عظیم جوانان در حراست از شهر برای اینکه نیروهای شهربانی و ساواک نتواند شهر را در تصرف خود در بیاورند و انقلابیون و روحانیون را شبانه به زندان ببرند.
نوید شاهد سمنان: از چه زمانی به جبهه اعزام شدید و در کدام جبههها حضور داشتید؟
شیخالاسلامی: از الطاف خاصه خداوند که شامل حال حقیر شد از همان ابتدای جنگ با اولین کاروان به همراه برادران سپاه و بسیجی راهی جبهه شدم و اولین ماموریت ما شهر تکاب کردستان و مقابله با گروهک منحط دمکرات و کومله بود. در این ماموریت تجربههای خوبی کسب کردم. از جمله دیدن ظلم، بیرحمی، تجاوز، اذیت و آزار، قتل و غارت اموال مردم خوب و نجیب استان کردستان توسط گروهک منحله دموکرات و کومله با حمایت حزب بعث عراق بود.
اگرچه بودن در میدان جنگ با آن جثه کوچک برایم سخت بود ولی علاقهای که به امام راحل داشتم و وظیفهای که احساس میکردم ضعف و ناتوانی من را به نحوی جبران میکرد، مع ذالک در ماموریت و اعزام بعدی سپاه ابتدا به پادگان امام حسین (ع) در تهران اعزام شدیم و یک ماه آموزش نظامی سختی را گذراندیم و بعد از آن به منطقه غرب کشور (گيلانغرب) کوههای چغالهوند اعزام و شش ماه در آنجا مستقر شدیم در این منطقه تجربه و مهارت دیدهبانی، خمپاره و شلیک با صلاحهای نیمه سنگین را پیدا کردم. بودن با بچههای سپاه و بسیجی از شهرهای مختلف فرصت خوبی برای شناخت فرهنگها، باورها، همتها، و اعتقادات به امام عظیمالشان و انقلاب برای من بود.
متاسفانه در همین ماهها و روزهایی که در غرب بودم خبرهای دردآور انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت ۷۲ تن از یاران صدیق امام از جمله شهید بهشتی و یا انفجار نخست وزیری و شهادت رجایی و باهنر و ترور مقام معظم رهبری را دریافت کردیم. آن روزها بر رزمندگان خیلی سخت میگذشت که سازمان مجاهدین خلق در پشت جبهه یاران صدیق امام را یکی پس از دیگری به شهادت میرسانند. مقاومت در جنگ با دریافت چنین اخباری از پشت جبهه خیلی خیلی سخت بود ولی به فضل خدا پشت سر گذاشتیم.
چند ماه بعد از ماموریت گيلانغرب به بانه اعزام شدیم در این منطقه هم تجربیات فراوانی از جمله شناخت مردمان نجیب کردستان و متدین این مرز و بوم بود و اینکه چقدر به بچههای سپاه و بسیجی عشق میورزیدند و از حضور دشمن رنج میبردند و بدتر آنکه در مظان تهمت در همدستی با دشمن بودند و فکر میکنم تحمل تهمتی از این دست بسیار سنگین بود که این مردم آن را بدوش میکشیدند.
نوید شاهد سمنان: از چه زمانی طلبه شدید؟
شیخالاسلامی: بعد از بازگشت از بانه بود که به فضل خدا تصمیم گرفتم طلبه شوم و با مراجعه به مدرسه آقا با جناب آقای مهدی نصیری که رفتارش بسیار مهربانانه و مشفقانه بود مواجه شدم و علاقهام به طلبگی بیشتر شد. آری حدود شش ماه قبل از فتح خرمشهر حقیر افتخار طلبگی را پیدا کردم و با نزدیک شدن رزمندگان به خرمشهر و نیاز جدی جبههها با تمامی دوستان طلبه به جبهه اعزام شدیم. ابتدا در عملیات آزادسازی جاده شلمچه حضور پیدا کردیم و بعد از موفقیت و آزادسازی آن، برای فتح نهایی خرمشهر وارد عملیات شدیم.
نوید شاهد سمنان: از خرمشهر و معجزات الهی در آنجا برایمان بگویید.
شیخالاسلامی: جنگ ما با عراق یک جنگ غیر متوازن بود؛ اولاً در کشور عراق انقلاب نشده بود که همه چیز از جای خودش خارج شده باشد. در حالی که کشور ما، با یک انقلاب عظیم مواجه شده بود و ساختار حکومتی بهم ریخته بود و مقاومت در چنین شرایطی قطعاً با مشکلاتی مواجه بود. ثانیاً کشور عراق تنها در مقابل ما نبود جنگ او جنگ نیابتی بود و ما در واقع با کشورهای زیادی درگیر بودیم. ثالثاً از داخل کشور هم تهدید میشدیم و شخصیتهای اول مملکت را ترور میکردند.
در فروش نفت و هزینه جنگ و تهیه سلاح و ماشین جنگی با مشکل مواجه بودم. و خیانت افرادی هم چون بنیصدر را هم در بستر حکومت داریم، معذالک باز فاتح جنگ بودیم. آیا این معجزه نیست؟ حقیقتا با توجه به تجربه کم نظامی بچهها و کمی تسلیحات نظامی و قلّت افراد نمیتوانیم خود را فاتح جنگ بدانیم؟
نوید شاهد سمنان: چه اتفاقی در آن روزها رخ داد که تمامی نیروهای دشمن پس از مدتها تسلط بر خرمشهر، تسلیم رزمندگان اسلام شدند؟
شیخالاسلامی: اینکه امام فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» حقیقتا درست بود هم از منظر نگاه توحیدی و هم از مقایسه دو سوی جبهه که هیچ شباهتی این جبهه با آن جبهه نداشت مگر در معنویت و باور به اینکه خدا با ماست.
خوف و خشیت از خداوند موجب میشد که ظاهر و باطن این عالم به کمک رزمندگان اسلام بیآیند و ما به تجربه دیدیم که آنچه از اشک در میآید از گلوله در نمیآید و آنچه از محبت و مهربانی و گدایی در خانه خدا و تسلیم در مقابل اراده او در میآید از نقشه و طراحی و دریافت کمک از اجانب در نمیآید. و این یعنی معجزه. پیروزی اشک و صداقت در مقابل تمامی تزویر، تهدید و تطمیع.
نوید شاهد سمنان: چه چیزی در عملیات الیبیتالمقدس دیدید که یادآور آیه شریفه «یدالله فوق ایدیهم» بود؟
شیخالاسلامی: آنچه که در این عملیات من به تجربه لمس کردم این بود که؛ اولاً آنچه خدا مقدر کرده است بدون ذرهای شک واقع خواهد شد و از اراده و خواست من و شما خارج است. اینکه در آن شب چگونه میبایست عوامل یکی پس از دیگری دست به دست هم دهند تا این معجزه رخ دهد که ذکر آن عوامل از حوصله این بحث خارج است و پای من قطع شود برای من بسیار زیبا و در خور تامل بود و اینکه این بدن هیچ خونی برایش نمانده و بعد از هجده ساعت به اتاق عمل میرود و هنوز زنده است. پس زیاد خود را همه کاره و سیاستگذار برای خودمان و دیگران ندانیم.
نوید شاهد سمنان: در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
شیخالاسلامی: صحبتِ تنها ما را به جایی نمیرساند، سخن در جامعه زیاد است و سودی به حال توده مردم ما ندارد و باید گفت که مردم ما از سخنان بدونه عمل بیمار و رنجور شدهاند و راه را گم کردهاند و امید خود را از دست دادهاند. البته نمیخواهند به راه امام راحل و شهدا خیانت کنند و در این شرایط رهبری را تنها بگذارند ولی در این بازار دین فروشی و فریب به راحتی نمیتوانند تصمیم درست بگیرند و به نحوی همگان سرگردانند و دارند با آرزوها و امیدها زندگی میکنند و این خطری است جدی که میبایست چاره اندیشی شود. من مایوس از رحمت خاصه خداوند نیستم ولی چندان هم خوش بین نیستم که «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ.» والسلام.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم