بالاخره مچت رو گرفتم!
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید جعفر ادب هشتم بهمنماه ۱۳۴۲ در شهرستان سمنان به دنيا آمد. پدرش محمد و مادرش سكينه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و هشتم آبانماه ۱۳۶۲ در پنجوين عراق به شهادت رسيد. پيكر وی مدتها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص در گلزار شهدای امامزاده يحيای زادگاهش به خاک سپرده شد.
برای رفتن پیش خدا، باید خوش تیپ بود!
در رودخانه شیلر غسل کرد. لباسهای نو پوشید و خود را معطر کرد، حتی چفیهاش نو بود. هیچوقت به پوشیدن لباس نو اهمیت نمیداد، اما آن شب فرق میکرد. چرا؟ خدا میدانست. شب عملیات والفجر چهار بود. از مریوان رفته بودیم خاک عراق. قرار بود عملیات روی تپههای کله قندی انجام شود. بچهها از یکدیگر حلالیت میگرفتند و خداحافظی میکردند.
هر کس حال خاص خودش را داشت و یک جوری راز و نیاز میکرد. جعفر هم از این قضیه، مستثنی نبود. بچهها به شوخی به جعفر میگفتند: «نور بالا میزنیها!» وقتی از سنگر بیرون آمد، یکی از بچهها سوت زد و گفت: «خوش تیپ شدی؟ نگاش کن! انگار میخواد بره مهمونی.»
جعفر گفت: «آدمی که میخواد پیش خدا بره، باید خوش تیپ باشه!» یکی دیگر از برادرها گفت: «خیلی هم امیدوار نباش! اگه اسیر شدی، چی؟»
جعفر گفت: «اونوقت جلوی حرف مفت بعثیها گرفته میشه، نمیتونن بگن ارتش ایران به رزمندههاش نمیرسه.»
(به نقل از همرزم شهید، فتحالله قدرتی و برادر شهید)
بالاخره مچت رو گرفتم!
همه کارهای خیرش یواشکی بود؛ حتی نماز شب خواندنش. آنجا بود که گفتم: «بالاخره مچت رو گرفتم!»
گفت: «گرفتی که گرفتی. وای به حالت اگه به کسی بگی! مجرم که نگرفتی.»
نشسته بود پشت خاکریز توی تاریکی و دور از چشم همه، داشت تند تند پوتینهای بچهها را واکس میزد.
(به نقل از همرزم شهید، سیدعباس دانایی)
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان سمنان/ نشر زمزم-هدایت