چهارشنبه, ۰۳ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۳۵
نوید شاهد - مادر شهید "محمدرضا اردکانی" نقل می‌کند: «هیچ وقت نمی‌گفت می‌خوام برم جبهه. می‌رفت سپاه، ثبت نام می‌کرد. لباس می‌گرفت می‌آمد خانه می‌پوشید. آن‌وقت متوجه می‌شدیم که می‌‌خواد بره جبهه. وقتی می‌خواست بره جبهه، بهم سفارش می‌کرد ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطرات این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.

خاطره اردکانی

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمدرضا اردکانی پانزدهم بهمن ۱۳۴۶ در شهرستان دامغان ديده به جهان گشود. پدرش حسين و مادرش صغرا نام داشت. دانش‌‏آموز چهارم متوسطه بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و دوم دی ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر وی در گلزار شهدای فردوس‏‌رضای زادگاهش به خاک سپرده‌شد.

 

در دهنگام دعا، ذهنم یک لحظه از او غافل نبود
عملیات کربلای پنج بود. گروهان ما برای عملیات حرکت کرد و از کنار گروهان محمدرضا رد شدیم. آن‌جا هم‌دیگر را دیدیم و با هم خداحافظی کردیم. بعد از عملیات به عقب برگشتم. از محمدرضا خبر نداشتم. به من گفته‌بودند دستش قطع شده. پشت خط در موقعیت ولی‌عصر بودیم. یادم نیست دعای کمیل می‌خوندیم یا توسل؛ اما در طول دعا ذهنم یک لحظه از محمدرضا غافل نبود.
(به نقل از هم‌رزم و پسرعموی شهید، محمدرضا اردکانی)

 

من شهید شدم، برای امام حسین (ع) و یارانش گریه کنین
هیچ وقت نمی‌گفت: «مادر! فردا یا پس فردا می‌خوام برم جبهه»
می‌رفت سپاه، ثبت نام می‌کرد. لباس می‌گرفت می‌آمد خونه می‌پوشید. آن‌وقت متوجه می‌شدیم می‌‌خواد بره جبهه.
وقتی می‌خواست بره جبهه، بهم می‌گفت: «مادر! من که شهید شدم، برام گریه نکن. برای مظلومیت امام حسین (ع) و یارانش گریه کنین.»
(به نقل از مادر شهید)

 

جبهه از درس واجب‌تره
پدرش بهش می‌گفت: «محمدرضا! جبهه نرو. درست رو بخون.»
می‌گفت: «بابا! الآن جبهه از درس واجب‌تره! شما این‌جا راحت تو خونه نشستین. شب‌ها که شما با خیال راحت می‌خوابین، لب مرز، خواهران چگونه شب‌ها را به صبح می‌رسونند؟ برادران چگونه با چه سختی‌هایی شب‌ها را صبح می‌کنن؟»
(به نقل از مادر شهید)

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده