نوید شاهد - آزاده سرافراز "سید جلال‌الدین علیزاده‌طباطبایی" نقل می‌کند: «در اولین لحظات اسارت دست‌ها و چشم‌های همه را بستند ولی چون من زخمی بودم از بستن دست‌ها و چشم‌هایم خودداری کردند، در بین جمع سربازان عراقی کسی را که به طرفم تیراندازی کرده‌بود شناختم و زیرنظر داشتم، می‌خواستم به نحوی کینه خود را بر سر او خالی کنم ناگهان اتفاقی افتاد ...»

ل 

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ به نقل از روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، گنج‌های زیادی در فرهنگ دفاع مقدس هنوز ناشناخته مانده‌است. خاطرات معمولی آزادگان حاوی نکات تکان ‌دهنده‌ای است که برای ما می‌تواند درس‌های بزرگی باشد. در پرونده خاطرات کوتاه آزادگان، برخی از این خاطرات را برای مخاطبین نقل خواهیم کرد.

 

انتقام خدا از سرباز عراقی

اول مرداد ۱۳۶۷ بود، بوی باروت فضای جبهه غروب را آکنده بود، احتمال حمله شیمیایی بعثی‌ها وجود داشت، لذا بچه‌ها ماسک‌ها و لباس‌های ضدشیمیایی را به تن کرده‌بودند، ناگهان دیدیم تانکی به‌سرعت به طرف عقب جبهه در حال حرکت است، دست نگه داشتیم که ما را هم با خود ببرد، وقتی رد شد، کلاه خودهای مشکی آنها از نفوذ عراقی‌ها در پشت منطقه عملیاتی حکایت می‌کرد.

بلافاصله فرمانده گردان را در جریان گذاشتیم و به اتفاق ایشان و یک گروه سیزده نفری به سمت رودخانه رفتیم، اما در حین حرکت، درگیری آغاز شد یکی از عراقی‌ها به طرفم تیراندازی کرد و گلوله‌ای در کتف چپم نشست. به همراه فرمانده گردان و دیگران توسط یک کابل برق از یک طرف رودخانه به طرف دیگر رفتیم. در آنجا دیگر کاملاً به محاصره درآمدیم،‌ گلوله‌های‌مان تمام شده‌بود و راه دیگری باقی نمانده‌بود و از اینجا وارد دنیای اسارت شدیم،‌ دنیایی پر از شقاوت و بی‌رحمی ...

در اولین لحظات اسارت دست‌ها و چشم‌های همه را بستند ولی چون من زخمی بودم از بستن دست‌ها و چشم‌هایم خودداری کردند، در بین جمع سربازان عراقی کسی را که به طرفم تیراندازی کرده‌بود شناختم و زیرنظر داشتم، می‌خواستم به نحوی کینه خود را بر سر او خالی کنم.

یک آیفا آمد و سی نفر را که من هم جز آنان بودم سوار کرد. هر آیفا دو نگهبان داشت، کسی هم که به من تیراندازی کرده‌بود در آیفای ما سوار شد. وقتی به حوالی منطقه عراقی‌ها رسیدیم، آن دو نگهبان روی درب عقب آیفا ایستادند و شروع به خوشحالی و تیراندازی هوایی کردند. در همین هنگام به یک سربالایی تند رسیدیم. نگهبان عراقی که مرا زخمی کرده‌بود، دستش از آیفا ول شد و آمد ستون آیفا را بگیرد که ناگهان دست دیگرش با اسلحه آمد زیر چانه‌اش و سه تیر به مغزش اصابت کرد و هلاک شد.

(به نقل از آزاده سرافراز سید جلال‌الدین علیزاده‌طباطبایی)

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده