چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۳۵
نوید شاهد – خواهر شهید "حسین امینیان" نقل می‌کند: «دام را برای چرا بردیم که حسین مسیر را عوض کرد. اولش حرفی نزدم اما وقتی دیدم راه را دور کرده، زبان به اعتراض گشودم. اشاره‌ای به زمین کنار دست‌مان کردم و گفتم: راه مستقیم رو ازت گرفتن؟ حسین جواب داد ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامی، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت می‌کند.

این زمین وقفه! ممکنه حیوونا چیزی بخورن!

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید حسین امينيان بيست و چهارم مرداد‌ماه ۱۳۳۶ در شهرستان دامغان ديده به جهان گشود. پدرش سيف‌الله، كشاورز بود و مادرش عذرا نام داشت. تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. او نيز كشاورز بود. بيست و يكم آذرماه ۱۳۵۷ در زادگاهش هنگام تظاهرات عليه رژيم شاهنشاهی، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پيكرش را در گلزار شهدای همان شهرستان به خاک سپردند.

 

این زمین وقفه! ممکنه حیوونا چیزی بخورن!
دام را برای چرا بردیم که حسین مسیر را عوض کرد. اولش حرفی نزدم اما وقتی دیدم چقدر راه را دور کرده، زبان به اعتراض گشودم که: «مگه راه رو بلد نیستی؟ چرا اینقدر مسیر رو دور کردی؟»

جواب داد: «راه دیگه‌ای نداشتیم.» اشاره‌ای به زمین کنار دست‌مان کردم و گفتم: «راه مستقیم رو ازت گرفتن؟ چرا از توی این زمین نرفتیم تا زودتر برسیم؟» حسین جواب داد: «این زمین وقفه! ممکنه حیوونا چیزی بخورن!»
(به نقل از خواهر شهید)

 

اون اتاق! حواسم جمع‌تره!

از ترس سرمای بیرون، همه با هم توی یک اتاق، جمع شده بودیم. بعضی‌ها زیر کرسی و بعضی‌ها کنار بخاری کوچک وسط اتاق. مادر بعد اینکه کتری چای را توی استکان‌ها خالی کرد، گفت: «پس حسین کو؟» من خندیدم و گفتم: «حتماً تو اون اتاق داره نماز می‌خونه!» مادر گفت: «تو سرما! بچم سرما می‌خوره!»

چند دقیقه‌ای گذشت، حسین وارد شد. مادر گفت: «ننه! اون اتاق سرده؛ همین‌جا نماز می‌خوندی.» حسین نگاهی کرد و گفت: «آخه توی این شلوغی که نمی‌شه نماز خوند. اون اتاق، حواسم جمع‌تره.»
(به نقل از برادر شهید)

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده