محمدمهدی در سردخانه و من در لباس دامادی!
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمدمهدی مرشدی يكم بهمن ۱۳۴۲در شهرستان دامغان به دنيا آمد. پدرش عباسعلی و مادرش بیبی نام داشت. تا دوم راهنمايی درس خواند. به عنوان پاسدار عازم جبهه شد. بيست و دوم آذر ۱۳۶۲ در بانه توسط گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهدای فردوسرضای زادگاهش واقع است.
این خاطره به نقل از برادر شهید محمدمهدی مرشدی است که تقدیم حضورتان میشود.
محمدمهدی در سردخانه و من در لباس دامادی!
چه شور و شوقی داشتیم. یکی میرفت و یکی میآمد. مردها مسئول خرید و تدارکات بودند و زنها میان خانه، قند میشکستند و حنا آماده میکردند و هدایا را کادو پیچی میکردند. ناسلامتی شب بله برون بود.
همان موقع یکی از بستگان سراسیمه رسید؛ خسته نباشیدی گفت و کمی این پا و آن پا کرد. آخرش منمنکنان به بهانهای عکس محمدمهدی را خواست. عکس را دادیم و بد به دلمان راه ندادیم. بعد، از سپاه تماس گرفتند و من را خواستند. شستم خبردار شد اتفاقی افتاده. بدون اینکه به کسی حرفی بزنم از خانه بیرون زدم. میان راهروی سپاه، یکی دو نفر به استقبالم آمدند و به اتاقی دعوتم کردند. پرسیدم: «چیزی شده؟»
یکی گفت: «آقای مرشدی برادرتان مجروح شده!» گفتم: «راستش را بگویید محمدمهدی کجاست؟» بعد با صدایی که از گلویم به زور بیرون میآمد ادامه دادم: «شهید شده؟»
یکیشان دستش را گذاشت روی شانهام و گفت: «خدا صبرتان بده، ما تصمیم گرفتهبودیم پیکر شهید را در سردخانه نگه داریم تا عروسی شما تموم بشه؛ اما چند روزی گذشته حالا هر طور که میخواین تصمیم بگیرید.»
دنیا روی سرم خراب شد. پاهایم سست شد و زبانم به لکنت افتاد. اینها چه میگویند؟ محمدمهدی در سردخانه و من در لباس دامادی! داماد ما مهدی است. باید حجله دامادی برادر را به پا کنیم.
برخاستم و به طرف خانه راه افتادم. چطور باید این خبر را به مادر بگویم؟ چطور بگویم امشب شب دامادی محمدمهدی است؟ چطور بگویم قند و شکر عروسی را باید صرف مجلس عزا کنیم؟
وارد خانه که شدم تا رفتم حرفی بزنم همه فهمیده بودند. دیگر دستی به کار نمیرفت و به جای صدای هلهله، صدای شیون بود که از هر دو طرف بلند میشد اما مادر قبول نمیکرد.
حتی وقتی پیکر محمدمهدی را دید باورش نشد. شاید نمیخواست بپذیرد. شوکه شدهبود. حجله بستیم و همه را دعوت کردیم و محمدمهدی را از تکیه حضرت ابوالفضل (ع) تا فردوسرضا در میان ازدحام دوستان، بستگان و تعدادی از همرزمانش که از کردستان آمدهبودند، تا خانه دامادیاش بدرقه کردیم.
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی
کوهی که کمر خم کرد/شنیدههایی از شهید مرشدی
یَلی که در اخلاق، یک سر و گردن از همه بالاتر بود؛ مروری بر زندگی شهید محمدمهدی مرشدی