دلم برای همراه همیشگیام خیلی تنگ است
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمدرضا منصوریان يكم آذر ۱۳۴۰ در روستای حاجیآباد از توابع شهرستان دامغان به دنيا آمد. پدرش عزتالله و مادرش فاطمه نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و نهم آبان ۱۳۶۲ در پنجوين عراق بر اثر اصابت تركش به دست، شهيد شد. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
به مسجد روستا که میرفت ابتدا سماور و سپس بلندگوی مسجد را روشن میکرد و اعلان میکرد که شب جمعه دعای کمیل خوانده خواهدشد.
همه اهالی دوستش داشتند. همیشه میگفت: «مادرجان! بیا نمازتو پیش من بخوان تا غلطهاتو بگیرم!»
روز آخر که آمدهبود، بیستم ماه رمضان بود. پنج روز مرخصی داشت.
موقع رفتن میگفت: «مامان وقتی رفتم جبهه، نگی فلانی پنج پسر داشت یکی از اونها رفت؛ فلانی دو تا داشت یکی از اونها رفت؛ من یکی داشتم و همان یکی رفت. اگر این رو بگی، شهید هم بشم از شما ناراحت میشم. بگو: بچهام کار بسیار خوبی کرد رفت جبهه. رفت شهید هم شد خدا را شکر! اسیر هم شد خدا را شکر! اگر آمد هم خدا را شکر!»
محمدرضا میخندید و ادامه میداد و میگفت: «مادرجان! ببین آقای بهشتی، رجایی و باهنر چطور شهید شدند! من خاک پای آنها هم نمیشم! گریه نکنید! اگر گریه کنی من ناراحت میشم!»
پنج ماه بعد پیکرش را آوردند.
(به نقل از مادر شهید)
دلم برای همراه همیشگیام خیلی تنگ است
محمدرضا تنها یاور تکتک لحظههایم بود و همبازی دوران کودکیام. برایم برادری بود به تمام معنا. انسانی بسیار تودار، مقید و مهربان بود.
سرش درد میکرد برای کمک کردن. همیشه درصدد حل مشکلات و اختلافات مردم روستا بود. هر روز و هرشب نماز خواندنهای عاشقانهاش را به نظاره مینشستم و توصیههای زیبایش درباره حجاب را به جان میخریدم.
دلم برای همراه همیشگیام خیلی تنگ است ...
(به نقل از خواهر شهید)
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی