جوراب وصلهزده
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید امیرصولت اعرابی چهارم
آبان ۱۳۴۶ در شهرستان سمنان به دنيا آمد. پدرش علياصغر، كارگر بود و مادرش صغرا
نام داشت. تا دوم راهنمايی درس خواند. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت.
بيست و نهم فروردين ۱۳۶۷ در فاو عراق به شهادت رسيد. پيكر وی مدتها در همان
منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۹ پس از تفحص، در گلزار شهدای امامزاده يحيای زادگاهش
به خاک سپرده شد.
آدم باید همیشه امیدوار باشه
خمپارهای پشت سنگر خورد و لحظاتی بعد دوباره همه چیز آرام شد. امیرصولت گفت: «انشاالله خدمتمون که تموم شد و برگشتیم، با همدیگه یک کار درست و حسابی راه میاندازیم.»
اشارهای به تل خاکی که با انفجار خمپاره وارد سنگر شدهبود کردم و گفتم: «تو با این اوضاع به فکر آیندهای؟»
با لحنی امیدوار گفت: «این یکی از دستورات اسلامه که آدم باید همیشه امیدوار باشه.»
(به نقل از همرزم شهید، موسی سمنان)
امتحان بزرگ
با دیدن اتوبوسهایی که لب مرز خسروی منتظر مبادله بودند، دوباره به جنب و جوش میافتادیم. بچهها میآمدند کمک. مادر قند میشکست، پدر میوه و شیرینی میخرید.
آن روز با صدای بعبع گوسفند همه پشت پنجره جمع شدیم. پدر آن را گوشه حیاط بست. زبان بسته دو روز مهمان ما بود. دست آخر مجبور شد آن را به صاحبش پس دهد و این حال و هوای خانه ما بود بعد از هر اعلان مبادله.
با آمدن آزادگان، پدر دوباره راه میافتاد از این خانه به آن خانه قسمشان میداد که هر چه هست بگویید. هر چه باشد از بیخبری و بلاتکلیفی بهتر است، اما انگار خداوند امتحان بزرگتری از ما میگرفت. دوازده سال صبوری پدر و مادر به نتیجه نشست و خبر حتمی شهادت امیرصولت اعلان شد.
(به نقل از برادر شهید)
جوراب وصلهزده
نقلها یکییکی قل میخورد روی زمین و زیر دست و پا له میشد. با دیدن تابوتش، پاکت نقلها از دستم افتاد. میخواستم بریزم روی تابوتش. درِ تابوت را که باز کردند، یک مشت استخوان بیشتر نبود. یکی از استخوانها داخل جوراب بود؛ همان جوراب سربازی. استخوان را نمیشد شناخت، اما جوراب وصلهزدهاش را چرا؟
(به نقل از مادر شهید)
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان سمنان/ نشر زمزم-هدایت
اگه خدا بخواد یکیش ماله منه/ شهیدی که قبل از شهادت مزارش را نشان داد