ترکش خمپاره، مامور استجابت دعایش شدهبود
ترکش خمپاره، مامور استجابت دعایش شدهبود
- «آرزویم این است که مانند مولایم حسین (ع) بدون سر به ملاقات پروردگارم بروم.»
روی تابوت را کنار زدم. ترکش خمپاره مأمور استجابت دعایش شدهبود و سرش تنها به پوستی وصل بود. با دیدهتر و بغضی فروخورده، شهادتش را تبریک گفتم. آن روز به وضوح میدیدم چه سبکبال و با سرعت بر روی دستان مردم به سوی خانه آخرت میشتابد.
شور و اشتیاق برای دیدن امام
دوازده بهمن سال ۵۷ برای استقبال امام (ره) با ماشین به میدان آزادی رفتهبودیم. همه مردم با شوری وصف ناپذیر جمع شدهبودند. در انتظار آمدن امام (ره) لحظه شماری میکردیم.
ناگهان ماشین تکانی خورد و صدای خردشدن چیزی به گوش رسید. به سمت عقب نگاه کردم. یک موتور از پشت به ماشین ما زدهبود. سیدحسین حتى نایستاد ببیند ماشین چه خسارتی دیده. خندهای کرد و به راهش ادامه داد.
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی
مسافری از دیار عاشقان؛ مروری بر زندگی شهید سیدحسین سیدمومنی