انشای دردسرساز
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید رضا حسینی بیست و
پنجم شهریور ۱۳۴۰ در شهرستان گرمسار به دنیا آمد. پدرش موسی و مادرش ماهبیبی
نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. آشپز بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور
یافت. سوم خرداد ۱۳۶۰ در دزفول بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در
گلزار شهدای بهشتزهرای شهرستان تهران قرار دارد.
این خاطرات به نقل از مادر شهید رضا حسینی است که تقدیم حضورتان میشود.
انشای دردسر ساز
نمره یکی از درسهایش را کم دادهبودند. برای اعتراض به مدرسهشان رفتم و به مدیر گفتم:
- رضا نمرهاش خوب شده، چرا تجدیدش کردین؟
- به خاطر چیزهایی که توی کلهاش میگذره. از یک بچه کارگر بعیده این چیزها رو بدونه.
- مگه چی گفته؟
- انشایی در مورد میهن نوشته، توش حرفهایی گفته که نباید میزد. ما هم تجدیدش کردیم تا دیگه کسی جرأت این کار رو پیدا نکنه.
حجاب
یک روز خواهرش از مدرسه آمد. چادر و مقنعه پوشیدهبود. رضا نگاهش که به او افتاد، لبخند زد و گفت: «دوست دارم همیشه خواهرم همین طور مومن و با حجاب باشه.»
آخرین نامه
در آخرین نامهای که فرستاد، نوشت: «همین روزها شهید میشوم. همه شهدا را میآورند و من نمیآیم. باید بیایند و من را پیدا کنند.»
آن موقع منظورش را متوجه نمیشدیم. مدتی بعد در کرخه شهید شد و او را به دزفول انتقال دادند. مدتی آنجا ماند. در بیمارستانهای اصفهان دنبالش بودیم. آنها نیز چون دیدند کسی دنبال جنازه نیامده او را به تهران منتقل کردند. ما هم پس از آنکه در اصفهان نشانهای از او پیدا نکردیم، به آبادان رفتیم. جنازهاش یک ماه هم در تهران ماند.
بالاخره، پس از مدتها عکس او را در میان شهدای تهران یافتیم. وقتی به او رسیدیم که چهل روز از دفنش در بهشت زهرا میگذشت.
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان گرمسار/ نشر زمزم هدایت
خودش قبرش را نشانم داد؛ خاطراتی از شهید رضا حسینی