چهل و پنج روز چشم انتظاری/ روایت مادری که غریبانه در فراق فرندش میگریست
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمد رهبری پانزدهم شهریور ۱۳۴۹ در شهرستان تهران به دنيا آمد. پدرش سيفالله و مادرش فاطمه نام داشت. تا دوم راهنمايی درس خواند. در صافكاری خودرو کارگری میکرد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. پنجم مرداد ۱۳۶۷ در اسلام آباد غرب هنگام درگيری با نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای فردوسرضای شهرستان دامغان قرار دارد.
چهل و پنج روز چشم انتظاری
وقتی برای بار اول داشت میرفت به او گفتم: «مادرجان! تو سنت کم است؛ نرو! بگذار برادرت از جبهه برگردد، بعد برو.»
ولی گوش نکرد. پدرش او را همراهی کرد؛ ولی من دلش را نداشتم که تا پای ماشین بروم و بدرقهاش کنم. یک دفعه دیدم پدرش برگشت و داشت توی سرش میزد و میگفت: «این پسر مثل پرنده پر زد و رفت!»
بعد از چهل روز آمد مرخصی؛ هشت روز ماند. وقتی که داشت میرفت به دل من آگاه شدهبود که دیگر محمد زنده برنمیگردد. او رفت و چهل و پنج روز بعد با ما تماس گرفت؛ من سریع گوشی تلفن را از دست پدرش کشیدم و گفتم: «محمد! کی برمیگردی؟»
گفت: «مادر! من فردا بر میگردم!»
فردا رسید و فرداها گذشت؛ اما از محمد هیچ خبری نشد. خبردار شدیم آتش بس شده؛ جنگ تمام شده؛ خوشحال شدیم. چند روز بعد خبردار شدیم منافقین حمله کردند. ما همچنان چشم به راه محمد بودیم. نه زنگ میزد و نه خبری از او داشتیم. هر چه به سپاه و بنیاد شهید زنگ میزدیم، کسی خبری از محمد به ما نمیدادند؛ یا یک بهانهای میآوردند یا یک دروغ مصلحت آمیزی به ما میگفتند. انگار خود آنها هم هیچ خبری از محمد نداشتند.
شب و روز کارم گریه کردن بود. سراغ همه آنهایی که از جبهه میآمدند، میرفتم. بعضیها میگفتند: «ما از او خبر نداریم.»
یک عده میگفتند: «آنجا مشغول تعمیر ماشین است!»
بعضیها هم به دروغ خبر سلامتی او را به من میدادند؛ ولی من دلم آرام نداشت.
علیرضا داداشش رفت دنبال محمد. اهواز، اسلام آباد و خرمشهر همه جا را دنبال او گشت؛ حتی به همه سردخانهها سر زدهبود؛ ولی از محمد اثری نبود.
پدرش همیشه به من میگفت: «محمد! همهجا با من است. میآید و با من صحبت میکند. فکر کنم من را میخواهد پیش خودش ببرد. داخل حیاط، داخل آشپزخانه هر جایی میروم محمد با من است.»
آنها غیر از رابطه پدر و پسری با هم رفیق بودند.
عليرضا به همه سردخانههای تهران سر زدهبود. در یکی از سردخانهها عکس محمد را دیدهبود و او را شناسایی کرد. بعد از چهل و پنج روز بیخبری، جنازهاش پیدا شد.
(به نقل از مادر شهید)
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان / نشر فاتحان-قائمی
شهید گمنام؛ مروری بر زندگی شهید محمد رهبری