باید خود را در برابر گناه حفظ کرد
رسم اینجا رو که نباید با دینمون عوض کنیم!

امر به معروف

رفته بودیم عروسی. من زودتر از محّمد باقر رفتم داخل و به سرعت برگشتم. او داشت این پا می کرد. پرسید:

- چی شد؟ چرا برگشتی؟

- این جا زنونه است.

- خنده اش گرفت. پرسید:

- تا حالا این جور عروسی رو ندیده بودی؟

- نه! ولی اینجا زنونه است.

- نه! اینجا مردونه و زنونه قاطیه. ندیدی من نیومدم داخل، چون می دونستم این جوریه نیومدم. من که نمی یام تو خودت می دونی.

رفتیم بیرون و تا آخر شب توی خیابان ها دور زدیم. موقع خوابیدن رفتیم منزل خواهرم. خیلی از دستمان عصبانی بود:

- شما از سرخه تا این جا اومدین، اون وقت رفتین توی خیابونا چرخیدین تا الان؟ ترسیدین بیاین تو بخورتتون؟ گفت:

- بحث خوردن و نخوردن نیست. باید می اومدیم و به زن و بچه مردم نگاه می کردیم.

- این همه مردم بودن شما هم یکی شون.

عصبانی شد و داد زد سر خواهرم:

- ما چکار به دیگران داریم. باید خودمون رو حفظ می کردیم که کردیم. رسم اینجا رو که نباید با دینمون عوض کنیم.

برگرفته از خاطره محمد رضا (برادر شهید)

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده