برگرفته هایی از خاطرات مادر شهید علی ادهم در مورد سیره شهید
می دونین اگه او بشنوه که پشت سرش حرف زدین ناراحت می شه؟

خاطرات شهید والامقام علی ادهم / غیبت گناه بزرگ!

سر صحبت با مهمانم باز شد. از هر دری و هر کسی حرف به میان آمد. علی از جایش بلند شد و بیرون رفت. اوّلش متوجّه نشدم چرا؟ ولی کمی که گذشت و او برنگشت، دلواپس شدم.

به حیاط رفتم و صدایش کردم:«اون بالا چکار می کنی؟».

گفت:« می دونین پشت سر این و اون حرف زدن گناهه؟ به این راحتی نشستین چای می خورین و غیبت می کنین!».

گفتم:« ما که حرف بدی نزدیم. این حرف ها رو جلوی طرف هم می گیم!».

گفت:«می دونین اگه او بشنوه که پشت سرش حرف زدین ناراحت می شه؟».

اوقاتم تلخ شد و گفتم:«حالا چهار دفعه پایگاه رفتی و اومدی شدی ملای یازدهم؟ من رو نصیحت می کنی؟ بیا پایین! حاج خانم می گه علی کجا رفت».

گفت:«من که نمی یام. به شما هم توصیه می کنم که جلسه رو تعطیل کنین. حیفه که عمرتون رو هدر بدین و آتش بخرین!».

برگرفته از خاطره مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده