قسمت نخست خاطرات شهید «محمدعلی اعرابی»
چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۰۹:۵۱
خواهر شهید «محمدعلی اعرابی» نقل می‌کند: «هر وقت از جبهه برمی‌گشت، اگر عملیاتی انجام نداده بود، نمی‌گذاشت مادر او را ببوسد.‌ می‌گفت: کار شاقی نکردم. از بیت‌المال استفاده کردن و خوردن و خوابیدن که آدم رو خسته نمی‌کنه.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید محمدعلی اعرابی» بیست و هفتم خرداد ۱۳۴۶ در شهرستان سمنان چشم به جهان گشود. پدرش رضا، کارگر کارخانه بود و مادرش ربابه نام داشت. دانش‏‌آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم اسفند ۱۳۶۳ در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت ترکش به سر و کمر، شهید شد. پیکرش را در گلزار شهدای امامزاده یحیای شهرستان زادگاهش به خاک سپردند. برادرش علی نیز به شهادت رسیده است.

از بیت‌المال استفاده کردن، آدم رو خسته نمی‌کنه

خجالت می‌کشم

تازه از جبهه آمده بود. سرحال بود و با نشاط. بعد از احوالپرسی به اتاق خودش رفت. چند دقیقه بعد رفتم پیشش. صدای گریه‌اش را شنیدم. برایم عجیب بود. آلبوم عکسش را دست گرفته بود و اشک می‌ریخت.

گفتم: «محمدعلی! چیزی شده؟»

متوجه حضورم شد. نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد. آلبوم را به طرفم گرفت و به چند عکس اشاره کرد و گفت: «از این که همه دوستام رفتن و من هستم، خجالت می‌کشم.»

(به نقل از خواهر شهید، طیبه اعرابی)

از شهادتم خوشحال باش

توی حیاط نشسته بودم. محمدعلی آمد کنارم نشست. مدتی با هم صحبت کردیم. بعد گفت: «خواهر! اگه شهید بشم چکار می‌کنی؟»

پرسیدم: «تو دوست داری چکار کنم؟»

گفت: «از شهادتم خوشحال باش. خوشحالی شما خوشحالی منه.»

بعد از شهادتش واقعاً همین‌طور شد. اشک می‌ریختم، اما مگر می‌شد برای این که برادرم به جای بهتری رفته و به آرزویش رسیده ناراحت باشم.

(به نقل از خواهر شهید، مرصع اعرابی)

آرامش محمدعلی برایم کافی بود

نه ماه در کردستان بود. به مرخصی که آمد، چیز زیادی از آنجا نمی‌گفت. وقتی رزمنده‌ها خواستند بروند، او جا ماند. آشفتگی‌اش را دیدم. او را جلوی سپاه بردم.

بعضی‌ها می‌گویند: «یک مادر چطور تحمل داره فرزندش رو به جبهه بفرسته؟»

اما بعد از این کارم، آرامش محمدعلی را در اتوبوس دیدم و همین برایم کافی بود. بعد‌ها در نامه‌اش از من تشکر کرد و من جز خوشحالی او چیز دیگری نمی‌خواستم.

(به نقل از مادر شهید)

استفاده از بیت‌المال

هر وقت از جبهه برمی‌گشت، اگر عملیاتی انجام نداده بود، نمی‌گذاشت مادر او را ببوسد.‌

می‌گفت: «کار شاقی نکردم. از بیت‌المال استفاده کردن و خوردن و خوابیدن که آدم رو خسته نمی‌کنه. اصل ماجرا عملیاته که نداشتم.»

(به نقل از خواهر شهید، طیبه اعرابی)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده