«شهید حسن ممتازی» سوم شهریور ۱۳۴۱ در روستای قادرآباد دامغان متولد شد. تخریب‌چی‌ای که دنیا را با تمام بندهایش تخریب کرده بود و هر مین را که خنثی می‌کرد، زیر لب آرزوی شهادت داشت و دعای فرج و گشایش را می‌خواند. وی هجدهم بهمن‌ماه ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی هنگاهم خنثی کردن مین به شهادت رسید.

تخریب‌چی‌ای که دنیا را با تمام بندهایش تخریب کرده بود

به گزارش نوید شاهد سمنان، غروب‌ها صدای بال پرستو‌های مهاجر، آسمان روستای قادرآباد را پر می‌کرد. شهریور بود و نسیم خنک و روح بخش غروب‌هنگام، جان را می‌نواخت. خانه‌ای کوچک درست در وسط روستا متعلق به آقا سیف‌الله بود. سوم شهریور ۱۳۴۱ حسن سومین فرزند خانواده چشم گشود.

درآمدش را صرف فقرا می‌کرد

«شهید حسن ممتازی» تحصیلات دوره ابتدایی را در روستا به پایان رساند. برادر بزرگ او در تهران زندگی می‌کرد. برای ادامه تحصیل و زندگی به تهران مهاجرت کرد. اوقات فراغت خود را در یک عکاسی کار می‌کرد. پانزده ساله بود که یک عکاس ماهر شده بود. مخارج زندگی‌اش را از راه عکاسی تأمین می‌کرد. هم‌زمان در راهپیمایی‌ها شرکت داشت و تصاویر زیبایی از مبارزات مردمی و جوانان ثبت و ضبط می‌کرد.
برای ادامه تحصیل وارد هنرستان شد. خرداد ۱۳۵۹ در رشته برق فارغ‌التحصیل گردید. حسن جوانی مؤمن و خودساخته بود. بخش زیادی از درآمدش از عکاسی را در راه خدا و مردم بی‌بضاعت خرج می‌کرد؛ آرامش در جانش موج می‌زد. وقتی که با بسته‌هایی از لباس به نازی‌آباد و اطراف آن می‌رفت و به خانواده‌های فقیر آبرومند کمک می‌کرد.

نماز شب و زمزمه‌های عاشقانه

بی‌قراری او در نماز‌های شب و زمزمه‌های عاشقانه‌اش ظهور می‌یافت. هیچ چیز دنیا برایش عزیز و دل‌چسب نبود به غیر از قدم برداشتن برای رفع مشکلات مردم. لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. انقلاب پیروز شده بود و او از جمله نیرو‌های جهادی بود که به صورت داوطلبانه در کمیته امداد امام (ره) خدمت و به مناطق محروم کشور سفر می‌کرد؛ به سراغ کپرنشین‌ها می‌رفت و به آن‌ها کمک می‌کرد. از رنج آن‌ها رنجیده خاطر می‌شد و هر کاری را برای سبک‌تر کردن دردشان انجام می‌داد. شرکت در نماز جمعه و دیدار از خانواده شهدا و شنیدن حرف‌های آن‌ها آرامش می‌کرد.

آرامش در میدان مین

پس از تشکیل سپاه، در اردیبهشت ۱۳۶۰ برای عضویت به پادگان دانشگاه امیرکبیر رفت. طی چهل روز دوره‌های آموزشی و عقیدتی را در آنجا گذراند و دو ماه نیز در پادگان امام علی (ع) آموزش‌های نظامی سپاه را سپری کرد و در نهایت در همان پادگان به عنوان نیروی کادر و مسئول تسلیحات مشغول فعالیت شد. دو سالی از شروع جنگ گذشته بود و او سابقه حضور در عملیات‌های طریق‌القدس و فتح‌المبین را داشت. حسن هر روز که می‌گذشت، فارغ از تمام کار‌ها و فعالیت‌هایش، وقتی در جبهه و میدان مین بود، بیشتر آرامش را تجربه می‌کرد.

تخریب‌چی‌ای که دنیا را با تمام بندهایش تخریب کرده بود

تخریب‌چی‌ای که دنیا را با تمام بندهایش تخریب کرده بود و هر مین را که خنثی می‌کرد، زیر لب آرزوی شهادت داشت و دعای فرج و گشایش را می‌خواند. هر زمان که به منطقه می‌رفت، دوربین فیلم برداری‌اش را می‌برد و لحظه‌های ناب عاشقی هم‌رزمانش را ثبت می‌کرد. در نهایت دوربین فیلمبرداری و تمام عکس‌هایش را به همراه تمام کتاب‌هایش به سپاه و بنیاد شهید تهران هدیه کرد.

میدان مین کلید رهایی‌اش شد

عملیات والفجر مقدماتی نزدیک بود. مصمم بود خود را به عملیات برساند. پانزده روز از پادگان محل خدمتش مرخصی گرفت. راهی فکه، منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی شد. استاد تخریب در مرز رقابیه مشغول خنثی کردن مین بود و زیر لب ذکر می‌گفت و مولایش را صدا می‌زد که فرشتگان به استقبالش آمدند و بالاخره یک مین کلید رهایی‌اش شد و در هجدهم بهمن‌ماه ۱۳۶۱ در هم آغوشی ترکش‌ها ندای خدایش را لبیک گفت و آرام گرفت.

شهادت کلید آرامش

خاک بهشت زهرای تهران، حسن را در آغوش خویش جای داد. او از کودکی سودای کوچ و پرواز را در آسمان قادرآباد بار‌ها و بار‌ها دیده بود. در طول عمر بیست و یک ساله‌اش آرام و قرار نداشت و شهادت کلیدی بود برای رسیدن به آرامشی که در دنیا لحظه‌ای آن را تجربه نکرده بود. کوچ کرد و با رفتنش ده‌ها یتیم در فراق او به سوگ نشستند و هنوز پس از او میعادگاهشان مزار حسن و بهشت زهرا است. باز هم یاد حسن در تمام دشواری‌های دنیا تسکین دهنده آنهاست.

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده