پنجشنبه, ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۰۲
کتاب «سه فصل عاشقانه» به قلم محمدرضا ملکی، داستان‌های فارسی دفاع مقدس است که به عنوان اثر برگزیده دهمین جشنواره ادبی یوسف در سال ۱۴۰۰ انتخاب شده است.
«سه فصل عاشقانه»؛ داستان‌های فارسی دفاع مقدس
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ کتاب «سه فصل عاشقانه» به قلم محمدرضا ملکی، داستان‌های فارسی دفاع مقدس است که به عنوان اثر برگزیده دهمین جشنواره ادبی یوسف در سال ۱۴۰۰ انتخاب شده است. این کتاب به سفارش اداره کل حفظ‌ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان سمنان و با اهتمام دفتر ادبیات و تاریخ دفاع مقدس این اداره‌کل در سال ۱۴۰۰ توسط  نشر صریر در ۳۸ صفحه منتشر شده است.
 

در قسمتی از متن کتاب می‌خوانیم:

«بچه که بودم هر شب مامانم یه قصه از زندگی حضرت محمد برام می‌گفت. از همون کودکی بعضی از قصه‌های مامانم برام ملکه ذهن شد. یعنی سعی می‌کردم یه جایی تو زندگی ازش استفاده کنم. مثلا صلح و سازش بین قبایل عرب، قصه جمع کردن هیزم در بیابان و گناهانی که دیده نمیشن، قصه سرکشی به پیرزنی که مرتب پیغمبر را اذیت می‌کرد و مریض شد و خلاصه قصه‌هایی که برای من شده بود مدل زندگی. یه وقت فکر نکنی دارم از خودم تعریف می‌کنم ها! نه جون داداش رضا، نه اخوی اینارو دارم می‌گم جهت اطلاع، محض ریا!»

رسول می‌خندد، من هم در این چهار، پنج ماهی که اینجاییم بدجور به هم عادت کرده‌ایم. اصلا اخت اخت شدیم، سری از هم جدا. به قول بچه‌های «حزب الله» داداشی هستیم. برای همین اینجا به ما می‌گویند داداشی‌ها! این کلمه فارسی را هم از خودمان یاد گرفته‌اند. از بس به هم گفتیم داداش! بچه‌های «حزب الله» اگر چه هموطن ما نیستند، ولی اینجا جوری است که اگر نگوییم مثل بهشت خداست، کمتر از آن هم نیست. شب‌ها که «سوره واقعه» را می‌خوانیم، گویی داریم مقر خودمان را توصیف می‌کنیم. حزب اللهی‌های اینجا انگار جز کلام مهر و محبت بلد نیستند. به قول معروف نمی‌گذارند آب توی دل ما تکان بخورد. با خودشان هم همین جورند. در کار از هم سبقت می‌گیرند و نمی‌گذارند باری روی زمین بماند.

اینجا هیچ کفشی بدون واکس نمی‌ماند، بدون اینکه خودت واکس زده باشی هیچ لباشی ناشور نمی‌ماند، بدون اینکه خودت شسته باشی! هیچ گاه گرسنه نمی‌مانی، بدون اینکه همسنگرت را در حال خوردن دیده باشی! و در جنگ هم که شیرانی هستند بی‌بدیل و همرزمانی که می‌شود با تمام وجود به آن‌ها تکیه کرد؟ رسول پیشانی بند سبز یا رسول الله پدر شهیدش را بسته و عکس امام و کربلای او را هم آویز جیبش. «غناسه‌اش» را به دیوار تکیه می‌دهد و با نوک پا به کف پوتین من ضربه می‌زند. ...»

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده