خاطرات زنان در دفاع مقدس:
سه‌شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۳۹
هر روز که می گذشت شهر ناامن تر می شد. برای خانواده هایی که امکان رفتن نداشتند یا به هر دلیلی مانده بودند، ساختمان و محوطه بیمارستان محیطی دور از خطر به حساب می آمد، غافل از اینکه دشمن تابع هیچ یک از قوانین انسانی و مقررات سازمان ملل در موقع جنگ نبود.

 «خاطرات خانم ها سکینه حورسی و نرگس (فاطمه) بندری»

هر روز که می گذشت شهر ناامن تر می شد. برای خانواده هایی که امکان رفتن نداشتند یا به هر دلیلی مانده بودند، ساختمان و محوطه بیمارستان محیطی دور از خطر به حساب می آمد، غافل از اینکه دشمن تابع هیچ یک از قوانین انسانی و مقررات سازمان ملل در موقع جنگ نبود. خانواده هایی را می دیدیم که در وقت حمله هوایی و شلیک همپاره و توپ های دشمن با هم وارد بیمارستان می شدند. می دانستند که داخل ساختمان پر از مجروح، همراهان مجروح و نیروهای امدادگر است، به همین دلیل داخل محوطه می ماندند. زنها بچه ها را در بغل می گرفتند و بچه هایی که روی پای خود ایستاده بودند دامن مادرها و گوشه لباس پدر یا برادر خود را می چسبیدند و همگی به دیوار تکیه می دادند. آن ها در همان حال شاهد آوردن مجروحانی بودند که در نبرد مستقیم با دشمن و یا با انفجار و ترکش توپ و خمپاره عراقی ها زخمی شده بودند. یک روز خبر دادند ماشین وانتی که قصد رفتن به آبادان را داشته، روی پل خرمشهر، هدف خمپاره سربازان عراقی قرار گرفته و تمام سرنشینان آن که اعضای یک خانواده بودند، شهید و مجروح شده اند.

بدن مجروحان به بیمارستان منتقل شوند. بیمارستان نزدیک پل بود.

از یک طرف پل در تیررس عراقی ها بود و هر جنبده ای را که می دیدند می زدند، از طرفی دیگر شهدا و مجروحان حادثه در صحنه مانده بودند. هرکس می رفت، برمی گشت. من و رباب حورسی خودمان را به پل رساندیم. با هر مشتی که بود تا نزدیکی ماشین رفتیم. از آن خانواده تنها یک زن و یک مرد زنده بودند، اما بدنشان آن قدر تکه پاره شده بود که انتقالشان به بیمارستان بسیار سخت بود، در هر حال هر دو را آوردیم.

منبع: رئیسی، رضا: «مادربزرگ (ستاره های بی نشان) تهران، انتشارات مؤسسه فرهنگی سماء، 1384


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده