گفت و گو با محمدرضا نظام اسلامي
چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۰۰:۰۰
طنين صدايش را با اينكه بارها از راديو و تلويزيون شنيده بودم و حماسه هاي دفاع مقدس را با صلابت و غرور خاصي بيان مي كرد ولي باز هم با يادآوري خاطرات خرمشهر به ياد كوچه پس كوچه هاي شهرم افتادم...


خيابان مولوي، چهل متري، مسجد جامع، بازار صفا، پل خرمشهر همه و همه يادآور خاطرات دفاع قهرمانانه جواناني بود كه در اين مكان ها، گل كوچك، هفت سنگ و گرگم به هوا بازي كرده بودند و با شروع جنگ تحميلي تبديل به رزمندگان دليري شده بودند كه بدون ترس و دلهره و بدون هيچ امكاناتي هفته ها دشمن سرسپرده بعثي را به درون شهر راه نداده بودند و از وجب وجب خاك ميهنشان دفاع كرده بودند.
جهان آرا، موسوي، مرادي، محمدي، ارجحي و...
طليعه دار مبارزه با دشمن شده بودند... ديگر اثري از توپ و سنگ نبود. آتش گلوله ها و خمپاره ها و آرپي جي ها بود كه از دستان باغيرت اين رزمندگان به سوي قلب دشمن متجاوز نشانه مي رفت.
«محمدرضا نظام اسلامي» هم يكي از اين جوانان باغيرت خرمشهري بود كه جنگيد و مبارزه كرد تا ديگر متجاوزين عراقي سوداي تجاوز و اشغالگري را در سر نپرورانند. او ماند و راوي جنگ و خاطرات مقدس آن شد تا جوانان امروز بخوانند، بشنوند و بدانند كه امنيت و آسايش امروز كشور و نظام جمهوري اسلامي حاصل مجاهدت ها، شهادت ها، جانبازي ها و ايثارگري هاي جوانان و رزمندگان دوران دفاع مقدس است.
¤ هنگام شروع جنگ كجا بوديد؟
- تاريخ رسمي شروع جنگ را 31 شهريور 1359 معرفي مي كنند ولي مردم خرمشهر و مناطق مرزي و غرب كشور تاريخ شروع جنگ را يكي دو ماه زودتر عنوان مي كنند چرا كه درگيري دشمن با مردم مناطق مرزي زودتر از 31 شهريور آغاز شده بود.
درگيري در روستاهاي مرزي، پاسگاه خين، مؤمنين، شلمچه، مانورهاي هوايي عراقي ها در مناطق مرزي.
به شهادت رسيدن همكلاسي ام جعفر موسوي از جمله نشانه هاي شروع جنگ بود.
به ياد مي آورم روزي كه به مدرسه رفتم و سركلاس ديدم جاي موسوي را گل گذاشته بودند كه در منطقه مرزي قبل از 31 شهريور به شهادت رسيده بود و من آن زمان سال سوم دبيرستان بودم.
در واقع درست است كه جنگ تحميلي عراق عليه ايران روز 31شهريور با بمباران فرودگاه مهرآباد تهران رسماً آغاز شد اما براي ما مردم جنوب كشور، جنگ زودتر آغاز شده بود به خصوص كه ديدن درگيري هاي مرزي، به شهادت رسيدن همكلاسي ام و سايرين براي من صحنه هاي دردناكي بود.
در آن زمان به عنوان بسيجي و به اتفاق برادرم و ساير بستگان و آشنايان در مسجد امام محمدباقر(ع) آموزش مي ديديم و نام مدافعان را برخود گذاشتيم كه عهد بستيم از شهرمان دفاع كنيم و تا آخرين قطره خونمان از پاي ننشينيم.
با شروع جنگ از اطراف و اكناف كشور داوطلبان زيادي به خرمشهر آمدند، تعداد زيادي از افسران دانشكده امام علي(ع)، تعدادي از نيروهاي دريايي و زميني ارتش، روحانيون، نيروهاي داوطلب خرمشهر به فرماندهي محمد جهان آرا و تمامي اين نيروهاي مبارز و استوار با مقاومت جانانه خود 40 روز مانع ورود نيروهاي عراقي به داخل شهر شدند.
در واقع 40 روز تمام بچه هاي خرمشهر به اتفاق داوطلبان ساير نقاط در اوج ناباوري و مظلوميت با كمترين امكانات، حسرت اشغال سريع خرمشهر را به دل عراقي ها گذاشتند. ماشين جنگي دشمن را متوقف كردند و حماسه بزرگي از خود به جاي گذاشتند تا آنجا كه رهبرمعظم انقلاب از اين دوران به عنوان «دفاع عاشقانه» ياد كردند.
بعدها گفته شد كه صدام نيروهاي خود را مواخذه كرده بود كه «اين همه نيروي مجهز عراقي درمقابل دو، سه هزار نفر نتوانستيد مقاومت كنيد...» و همه آنها را مجازات كرده بود.
¤ روحيه مردم خرمشهر به هنگام شروع جنگ چگونه بود؟
- مردم خرمشهر تصور نمي كردند كه كشور همسايه يعني عراق به اين سرعت حمله كند و آمادگي وجود نداشت.
حتي قبل از جنگ خبرهايي به تهران مخابره شده بود كه تحركاتي غيرعادي در مرز توسط نيروهاي عراقي صورت گرفته است اما بني صدر (رئيس جمهور وقت) بي تفاوت بود و حتي گفته بود بگذاريد عراقي ها تا اهواز بيايند آن وقت مثل اشكاني ها با آن ها برخورد مي كنيم.
در واقع تا آخرين روز سقوط خرمشهر رزمندگان انتظارشان اين بود كه بالاخره كمك مي رسد و نخواهيم گذاشت خرمشهر به دست دشمن بعثي بيفتد، ولي كمكي نرسيد و فقط خرمشهر به نيروهاي خود متكي بود.
اصولا اگر جايي مورد حمله ناجوانمردانه قرار بگيرد ،تمامي كشور با همه امكانات بسيج مي شوند و به ياري مي طلبند ولي در مورد خرمشهر اينگونه نبود و فقط نيروهاي داوطلب و بسيجي ها مبارزه مي كردند.
بسياري از خانواده ها هم از جمله خانواده خود من تا نيمه هاي مهر شهر را ترك نكرده بودند و زير بمباران گلوله هاي خمسه خمسه، كاتيوشا، و انواع و اقسام سلاح هاي سبك و سنگين قرار داشتند و روزي نبود كه ده ها شهيد به سوي قبرستان خرمشهر روانه نشوند.
هرچه به پدرم مي گفتند اوضاع شهر خطرناك شده شهر را ترك كنيد ،مي گفت، صدام كي باشد كه بخواهد به ايران حمله كند و خرمشهر را بگيرد.
تا اينكه در 13مهر يكي از رهگذران مقابل منزل ما به شهادت رسيد و تكه هايي از بدن مطهرش به در و ديوار خانه ما پاشيد و حتي قسمتي از بدنش به درون خانه افتاد كه با ديدن اين صحنه تاثرآور فاميل به پدرم اصرار كردند خانواده را به پشت جبهه منتقل كند و خودش در شهر بماند.
پدرم هم جزو فدائيان اسلام و جزو رزمندگان بودند و مدت 8 سال جنگيدند و جانباز شدند.
¤ كجا مجروح شديد؟
- درمنطقه غرب كشور در چنگوله، رزمندگان عملياتي انجام دادند كه دشمن را سرگرم اين عمليات بكند و عمليات اصلي يعني خيبر در جنوب انجام شود.
ما نيز در اسفند سال 62 به جنوب رفتيم و من و شهيد اكبر سعيدي پشت خاكريز درحال حركت بوديم كه انفجار مهيبي صورت گرفت و يكي از هم رزمان ما همان جا به شهادت رسيد، من پايم قطع شد و اكبر سعيدي به شدت موج زده شد.
در همين هنگام آقاي بيژن نوباوه همكار گرامي و خبرنگار محترم دفاع مقدس درحال تصويربرداري بود كه با شنيدن صداي انفجار به طرف ما آمد و از ما تصويربرداري كرد.
ايشان خيلي سعي كرد كه وسيله اي گير بياورد و ما را به پشت جبهه انتقال دهد ،ولي هرچه وسيله نقليه و آمبولانس بود زده بودند و آقاي نوباوه با شجاعت و دليري خاصي يك وانت گير آورد و من را به داخل آن انداخت و سريع از آنجا دور كرد. وقتي چشم باز كردم خود را در تبريز ديدم و گويا در بيمارستان سيناي اهواز اولين پيوند را روي پايم انجام داده و به تبريز انتقال داده بودند و بعد از آن هم به بيمارستان مصطفي خميني تهران منتقل شدم و با تلاش بي شائبه دكتر عكاشه معالجه و درمان و پيوندهاي بعدي من انجام شد.
¤ در روزهاي آغازين جنگ مقاومت دليرانه چه كسي روي شما تأثير زيادي گذاشت؟
- «بهنام محمدي» كه الحق بايد نامش در كنار شهيد فهميده آورده شود، چراكه 13 سال بيشتر نداشت و همان موقع شروع جنگ وقتي كه داشتم از مسجد امام محمد باقر(ع) خارج مي شدم، ديدم جلوي مسجد نشسته است و خيلي عصباني بود و با سرنيزه كلاشينكف زمين را مي كند. به او گفتم چي شده؟ چرا ناراحتي؟ گفت شنيدم كه صالح موسوي شهيد شده ، گفتم انشاءالله زنده است، گفت تا انتقام خون او را نگيرم آرام نمي گيرم.
من چند روز بعد كه براي پي گيري كارهاي برادر شهيدم به تهران آمده بودم و از پله هاي بنياد شهيد بالا مي رفتم، ديدم كه عكس بهنام محمدي را در قاب تصوير يك نارنجك كشيده و نوشته بودند نوجوان 13ساله خرمشهري كه تا آخرين قطره خون از شهرش دفاع كرد و به شهادت رسيد...
در هنگام دفاع مقدس همه دست به دست هم داده بودند تا دشمن وارد شهر نشود، از پير و جوان گرفته، حمزه، كريم، رحمان اقبال پور، فرامرز و بهروز مرادي، جهان آرا، موسوي نوراني و... همه و همه عاشقانه مي جنگيدند و حماسه مي آفريدند.
¤ ماندگارترين صحنه جنگ؟
- شايد يكي از ماندگارترين حادثه هاي جنگ و شيريني جنگ «فتح خرمشهر» بود و بي دليل نبود كه حضرت امام(ره) فرمودند خرمشهر را خدا آزاد كرد.
امام(ره) مي خواست بگويد فتح خرمشهر يك كار زميني نبود، مشيت الهي، خواست و هدايت الهي بود زيرا استحكامات دشمن بعثي در آنجا به گونه اي بود كه از آن به عنوان خط ماژينوي جنگ جهاني ياد مي كردند، عراقي ها آنقدر در خرمشهر تله هاي انفجاري مين و مواد منفجره كار گذاشته بودند كه تا سال ها هم امكان پاكسازي آنها وجود نداشت، ولي رزمندگان اسلام با شجاعت و دليري بي مانندي خرمشهر را به ايران بازگرداندند.
¤ تأثيرگذارترين افرادي كه در طول جنگ با ايشان آشنا شديد، چه كساني بودند؟
- شهيد همت براي من چهره ارزشمند بودند؛ گرچه نمي توان از شهيد همت نام برد و از شهيد باكري، زين الدين، صياد شيرازي، جهان آرا، موسوي و... ياد نكرد، هم شهيد جهان آرا براي من الگو بودند هم شهيد همت و شهيد صياد شيرازي.
شهيد جهان آرا براي اينكه مظلوميت خاصي در وجودشان بود و شهيد همت براي اينكه معلم دل ها بود، حرف هايش مثل نگيني بر جان ها مي نشست و همه آن را مي پذيرفتند و به آن عمل مي كردند. وقتي از شهداي كشورمان صحبت مي كنيم، بهتر است از اين عزيزان انسان هاي ماورايي نسازيم و بگوييم آسمان چنين انسان هايي را به زمين هديه كرد، آنها هم مثل ساير انسان ها عادي و معمولي بودند و در همين خيابان ها و كوچه هاي ميهن مان متولد شدند و رشد كردند ولي هنگام مبارزه ملكوتي رفتار كردند، عاشقانه جنگيدند و سرافرازانه به شهادت رسيدند.
رستم و سهراب ها، آرش كمانگيرها و ساير قهرمانان كشورمان فقط يك فرد خاص و متعلق به كتاب و قصه ها نيستند بلكه مادر كشور قهرمانان زيادي داريم كه وقتي صحبت از دفاع از آب و خاك، نواميس و ارزش هاي مقدسمان باشد تا پاي جان مي جنگند و از مرگ هراسي ندارند.
¤ چه عاملي جنگ ما را از ساير جنگ ها متمايز مي كرد؟
- يكي از دلايل تمايز دفاع مقدس ما توجه به مسائل و ارزش هاي انساني بود. خلبانان غيور ما بر فراز بغداد يا نقاط استراتژيك مي رفتند ،و قتي مي خواستند پل يا جاده اي را بمباران كنند، اگر اتومبيل يا افراد غيرنظامي روي آن پل يا جاده تردد مي كردند ،آنقدر در هوا دور مي زدند تا زماني كه روي آن پل كسي نباشد آنجا را بمباران كنند و چه بسا شايد خودشان به خاطر همين فداكاري ها و رعايت مسائل انساني هدف قرار مي گرفتند.
صنايع موشكي ما در دوران دفاع مقدس پيشرفت زيادي كرد ولي از اين موشك ها براي بمباران مردم عادي استفاده نكرديم ؛درحالي كه صدام با بيش از 300 موشك چند تني دزفول را بمباران كرد. درمورد اسرا هم ايرانيان در نهايت برادري و رأفت رفتار مي كردند. كمتر جنگي در جهان وجود داشت كه اين ويژگي ها را داشته باشد.
تمام اين خصوصيات انساني والا و گرانقدر از ادب و فرهنگ والاي اسلامي و ايراني سرچشمه مي گيرد.
¤ شيرين ترين خاطره؟
- عمليات والفجر 4 در غرب كشور بود، شب عمليات شب عاشورا و فرمانده نيروي زميني ارتش شهيد صياد شيرازي بود، فرمانده سپاه هم محسن رضايي بود. شب عمليات يك جوان كم سن و سال حدود 14-15 سال مثل ابر بهار گريه مي كرد و به من اصرار مي كرد كه تورا به خدا بگوييد من راهم به عمليات بفرستند.
من به او گفتم شرط اول مبارزه رضايت فرمانده است، ولي چرا فرمانده ات راضي نمي شود؟
گفت براي اينكه يك پايم مادرزاد فلج است و فرمانده معتقد است با اين وضعيت جلوي دست و پاي ديگران را مي گيرم و مشكل ساز مي شوم، ولي من به فرمانده ام گفتم كه با همين وضعيت هم به درد روي مين رفتن هم نمي خورم؟...
من سعي كردم او را آرام كنم ما از آن منطقه به جاي ديگر رفتيم و ديگر خبري از آن نوجوان نداشتم تا اينكه حادثه مجروحيت خودم پيش آمد و حدود 7-8 ماه از آن تاريخ مي گذشت و من در فروردين 63 در بيمارستان بستري بودم تا اينكه ديدم كسي در را زد و وارد اتاق من شد، گفت ميهمان نمي خواهيد؟ جلو كه آمد او را شناختم ،همان نوجوان 15ساله بود كه با ويلچر آمده بود گفت من را به ياد مي آوريد همان كسي كه يك پايم فلج مادرزادي بود؟... من بالاخره هر طور كه بود خودم را به خط اول جبهه رساندم و پاي سالمم قطع شد.
من موضوع را به دكتر عكاشه گفتم و ايشان تحت تأثير قرار گرفت و به من گفت هرچه تجربه پزشكي در سال هاي طبابتم دارم به كار مي گيرم تا پاي فلج مادرزادي ايشان را سالم كنم.
آن عزيز اكنون در اصفهان زندگي مي كند و با پاي مصنوعي و يك پاي سالم ديگر جوان برومندي است كه به كار و فعاليت مي پردازد.
¤ اهميت بازگو كردن مسائل دفاع مقدس براي جوانان؟
- حس دفاع از كشور يكي از احساس هاي ارزشمندي است كه محدود به سال هاي 59 و جنگ نيست. الآن هم هر جوان ايراني با هر ديدگاه و هر گرايش وقتي صحبت از تجاوز و تعرض به وطنش شود، همان عكس العمل جوانان سال 59 را از خود نشان مي دهد.
اين يك احساس توأم با غرور و غيرت است كه به يك عده خاص محدود نمي شود بلكه شامل تمام جوانان ايراني است.
يادآوري و بازگو كردن مسائل دفاع مقدس بسيار اهميت دارد چراكه در كشورهاي ديگر مشاهده مي كنيم هر فيلم سينمايي كه مي سازند يا كتاب هايي كه مي نويسند، با اينكه كشتار مردم مظلوم و اشغال نابه حق سرزمين هاي ديگر بوده، ولي از اين كار به عنوان غرور ملي ياد مي كنند و جوانان خود را تحريك و تهييج مي كنند.
به همين دليل جوانان كشور ما هم بايد بدانند كه هموطنانشان چه حماسه اي آفريدند؛ در جايي كه تمام دنيا يك طرف ايستاده بود و ايران به تنهايي يك طرف با حداقل امكانات.
زنده نگهداشتن ياد دفاع مقدس راه را براي توطئه دشمنان مي بندد، بنابراين اين حس آمادگي بايد در همه ما وجود داشته باشد كه اگر خداي ناكرده كسي قصد سوءاستفاده و تجاوز داشته باشد، بداند كه با مقاومت جانانه ميليون ها رزمنده ايراني مواجه خواهد شد.
¤ آغاز فعاليت شما در صداوسيما؟
- 13آبان 61 در راديو ايران مشغول به كار شدم و 26سال سابقه حضور در صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران را دارم.
در سال هاي دفاع مقدس خبرنگار جنگي بودم و مدتي مدير گروه گزارش نماينده راديو در مجلس شوراي اسلامي، مدير گروه اجتماعي راديو ايران، و اكنون نيز مدير گروه ايران، جامعه ايران هستم، در واقع شغل من ادامه همان مبارزه و دفاع مقدس است و فقط اندكي جاها عوض شده است، آن موقع كه يك گزارشگر ساده بودم ،رفتن به جبهه را بر خود واجب مي دانستم و الآن هم به نوعي خدمتگزاري و تلاش در عرصه دين و ايمان را وظيفه خود مي دانم.
انعكاس خاطرات، يادواره ها، تصاوير، حماسه ها و... مي تواند دين و وظيفه كوچكي باشد كه برروي دوشم سنگيني مي كند. در اينجا جا دارد كه از تلاش همه همكاران راديو و تلويزيون در انعكاس فعاليت رزمندگان قدرداني شود چه كساني كه حضور مستقيم در جبهه ها داشتند چه كساني كه در پشت جبهه خدمات شاياني از خود نشان مي دادند.
دفتر نظام اسلامي را با صداي گرم و خاطرات شيرينش ترك مي كنيم و براي اين مجري با سابقه و مجرب و اين خدمتگزار صديق آرزوي موفقيت مي كنيم هرچند كه هنوز جاي او در برنامه صبح به خير ايران خالي است.
مليكا زر سازي
منبع: كيهان
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده