نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدای کارگر / شمس اله آذرخش / متن / زندگی‌نامه / زندگی نامه شهید شمس اله آذرخش

زندگی نامه شهید شمس اله آذرخش

شمس ا... آذرخش فرزند مراد با شماره شناسنامه 198 در سال 1314 روز بیست ویکم مهرماه در روستای دشت ظاهر خود کرند غرب یکی از شهرستان های کوچک استان کرمانشاه در خانواده ای سنتی و مذهبی دیده به جهان گشود پدر او دامدار و مادرش خانه دار و تمام اهل خانواده به کار کشاورزی و دامداری مشغول بودند او هم از همان اوایل زندگی به سان یک مرد بزرگ در کارهای خانه همواره پیش قدم بود و از همان اوایل زندگی هم در سنین پایین نماز و روزه اش و تمام تکالیف دینی اش را ادا می نمود تا سر از روزگار پر زرق و برق و شور و حال جوانی در آورد و روز به روز به تواضع سادگی و دانایی اش افزوده می شد. او تمام خاطرات استعمار و اشغال کشورمان به دست اجانب را به عینه دیده بود و با زبان خویش همواره خاطرات شیرینش را برایمان بخود می نمود و روابطش با گذشته زندگیش قطع نشده بود و تمام سنت ها و صداقت ها و سادگی های پیشینه اش را مکرراً تظاهر می کرد در سال 1343 تصمیم گرفت شریک حقیقی زندگی اش را پیدا کند و به همین دلیل هم با یکی از اقوام یکی از دختران از خانواده ای هم طراز و همگون وصلت نمود و چیزی از ازدواجش نگذشته بود که می بایست به خدمت سربازی برود و از خانواده اش دور بماند اما این مدتهم طول نکشید و او از خدمت زیر پرچم معاف گردید چرخ زندگی با تمام مشکلات می چرخید و قهرمان نوشته ما با تمام بضاعت معنوی اش بدون پشتوانه وزین مادی یکی پس از دیگری پله های کمال را طی می نمود و روز به روز به درجات بالاتر از تفکر و تالم دیگر اندیشی قناعت نایل می گشت با شروع دوران تظاهرات خونین ملت ایران علیه دولت نگون بخت و ظالم وقت او هم بنا به وظیفه شرعی و انسانی اش پا به پای دیگر مردم حاضر بود و یک لحظه از مقاومت و تلاش فروگذار نمی کرد سال های سال این وضعیت بود تا سال 57 که حمهوری اسلامی ایران شکل گرفت و تمام آرزوهای اقشار ضعیف و ستمدیده به ثمر نشست در سال 1363 فرمان امام خمینی (قدس سره) را لبیک گفت و به دفاع از مرز و بوم گلگون ایران اسلامیمان به عضو سپاه پاسداران بسیج مردمی در آمد و خالصانه و فداکارانه در مقابل تیر و تفنگ سینه سپر می کرد و تا یک ذره از خاک وطنش بدست رژیم بعثی و استبدادی صدام نیفتد او هم پای همرزمانش سراسر مناطق مرزی غرب کشور را با پاهای عاشقش در می نوردید و هر کجا بوی شهادت بود می رفت و دلیرانه می جنگید در این مدت هم چند هفته چند روز هم به خانه برمی گشت و تمام وقایع را برایمان عینا می گفت چه شیرین هم می گفت و او تا پایان 8 سال دفاع مقدس پا به پای رهنمودهای رهبر کبیر انقلاب در عرصه میدانهای جنگ و ایثار همواره در فکر دفاع از جان و مال و ناموس هموطنانش بود و هر وقت هم اصرار می کردیم بیشتر خانه بماند می گفت باید وظیفه را ادا کرد وظیفه واقعی این جاست حالاست حالا باید دست بکار شد فرداها دیگر جایی برای مجاهدت باقی نخواهد ماند و با عقب نشینی ما باطل پیروز خواهد شد. بسیاری از دوستان و خویشاوندان هم که فرزندانشان در این جنگ شهید شده بودند از او می خواستند با توجه به سن بالایش فقط پشت جبهه و به کارهای خدماتی همت کند او هم وظیفه اش را تمام و کمال و بدون کاستی ادا می کرد و در تمام دوران خدمتش نظم و حضور در محل کاری را فراموش نمی کرد با توجه به اینکه سواد او در حد خواندن و نوشتن و پایین بود اما چشم دلش پر بود از دروازه های معرفت و بینش و دانایی و خانواده اش را اصلا فراموش نمی کرد حتی در آن شرایط سخت در زمان حمله منافقین کوردل هم در دشت ذهاب همراه همرزمان دلیرانه خدمت کرد تا اینکه 8 سال دفاع مقدس با صدور قطع نامه 598 سازمان ملل آتش بس اعلام شد و مردم آواره و غم دیده این دیار به ارامشی نسبی دست پیدا کنند

به علت کهولت سن و در سال 72 ـ 71 تصمیم گرفت بیشتر و با توجه به تکلیف دیگرش که رسیدگی به امور منزل و خانواده اش به کار کشاورزی بپردازد و مدتی هم با خانواده اش زندگی کند.

در سال 1375 به سفارش و درخواست یکی از دوستانش در شرکت خصوصی آب و فاضلاب (آب منطقه ای سرپل ذهاب و قصرشیرین به کار حفظ و حراست از اموال آن شرکت در طول شبانه روز می پرداخت تا هزینه سنگین زندگی اش را که در طول 8 سال جنگ بضاعتی برایش نمانده بود تاسیس کند هر چند ناچیز و مختصر اما عشق او به خانواده اش و ساده زیستی اش زبانزد خاص و عام بود و زندگی اش را برای دیگران صرف می کرد و لحظه لحظه اوقاتش پر بود از بوی ایثار و از خود گذشتگی و تلاش تلاش او حتی تا سالهای کهولتش تحسین برانگز بود و لحظ]ه ای خستگی اش را ظاهر نمی کرد و در این مدت فرزندانش را با شرافت و نان حلال به مدارج بالای علمی که تحسین تمام اقوام و هم شهریان را برمی انگیخت رساند و از مجاهدت و کار و تلاش و ادای وظیفه هم فروگذار نبود

سه سال در این شرکت هم به کار و تلاش شبانه روزی مشغول بود تا روز 78/1/8 زمانیکه برای نماز روز صبج عید قربان برای طهارت از محل کارش خارج شده بود در حوالی روستای نصرآباد قصرشیرین با اثار به جای مانده از جنگ تحمیلی (مین) برخورد کرد و جام نوشین شهادت را سر کشید هر چند دیرتر هر چند تنهاتر اما رفیع ترین شهادت برای خانواده اش و اهلش شهادت بزرگ مردی که ثانیه ثانیه زندگی اش ورد الله بود و تنها و بی کس در آنروز در خون خود تکه های بدنش را آغشته نمود تا با رخسار گلگونه به دیدار خدایش بشتابد.

او مظلومانه و تنها در گذشت و شهادت او به خوابی شبیه بود که الان هم برای ما باور نشدنی و فراموش نشدنی است خداوند روح او و تمام شهیدان اسلام پاک بگرداند و مورد رحمت خاص خود قرار بدهد

انشاء الله

یوسف آذرخش فرزند شهید