نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدای ارتش / محمد آذرخش / متن / زندگی‌نامه / زندگینامه شهید محمد آذرخش

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی نامه شهید محمد آذرخش فرزند فتح اله

شهید محمد آذرخش در سال 1344 در خانواده ای متوسط در شهرستان قصرشیرین دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی و ابتدایی را تا سال دوم راهنمایی در زادگاهش گذراند و با شروع جنگ تحمیلی و آواره و دربدر شدن به شهرستان اسلام آبادغرب مهاجرت نمودند و در مدرسه راهنمایی شهید بهشتی به ادامه تحصیل پرداختند. در آن زمان که حمله بمباران های پی در پی هواپیماهای عراق یک لحظه به مردم امان نمی داد و مرتبا شهر را بمباران می کرد شهید محمد با حضور سریع و بموقع در محل حادثه به کمک و یاری مجروحین و انتقال آنها و شهداء به بیمارستان لحظه ای دریغ نمی کرد. از آنجا که در آن موقعیت حساس جنگ و بخصوص آوارگی بدوش کشیدن مسئولیت شش خواهر و دو برادر کوچک و مادر با توجه به اینکه پدرش در مناطق عملیاتی بوده و کمتر حضورش در خانه احساس می شد. ولی تکلیف جبهه و جنگ را بر خود واجب تر دانست و عاشقانه پا بر عرصه جنگ نهاد و همیشه به خواهرانش گوشزد می کرد که حجابتان فراموش نشود. وقتی که روحیه جهاد و ایثار در وجودش نمایان دید عاشقانه و داوطلبانه از طریق بسیج عازم منطقه عملیاتی چنگوله گردید و بعد از آن در سال 1362 به استخدام ارتش جمهوری اسلامی در آمد. دوران آموزش خود را لشگرک 06 تهران و نیز مرکز آموزش شیراز سپری و پس از آن وارد منطقه عملیاتی جنوب شد. از آنجا که رشادت دلیری و مردانگی وی برای همرزمانش بخصوص فرماندهان وقت به اثبات رسیده بود مورد تشویق قرار گرفته بود و بعنوان فرمانده دسته گشت شناسایی گردان 214 زرهی از لشکر 77 پیروز خراسان منصوب شده بود. در آن زمان که پدر شهید با خرید یک قواره زمین و گرفتن قرص و وامهای فراوان اقدام به ساخت منزل برای فرزندان بی پناهش در اسلام آبادغرب نموده بود شهید نیز دیرتر به منزل آمد تا با حق ماموریت و فوق العاده و غیره زودتر به قرض های پدر پایان داد. در سال 1365 درست شش ماه قبل از شهادت که قرض ها ادا شده بود با خرید یک دستگاه اتومبیل شورلت مرخصی اش را با سرکشی از دوستان فامیل و آشنایان حتی در شهرستانهای دور انجام می داد بقولی صله رحم را بجای می آورد. درست یک ماه قبل از شهادت در آخرین مرخصی اتومبیل را فروخت و پولش را به مادر داد. مادر گفت پسرم انشاالله که سری آینده به مرخصی بیایی این پول ها را خرج نامزدیت می کنم چون دختر فلانی را برایت در نظر گرفته ام ولی شهید در جواب با خنده و نگاهی عمیق به مادر گفت: مادر این پول مراسم فاتحه خوانی من است و به این خاطر به بانک واریز نمی کنم تا موقع تدفین و مراسم محتاج کسی نباشی آخرین مرخصی را با مراسم ازدواج خواهرش سپری نمود و پس از آن با آخرین نگاه مظلومانه آخرین لحظات با خوانده سپری و عازم جبهه شد.

در آخرین روز حیات زندگی اش به همرزمش می گوید:

می خواهم امروز غسل شهادت کنم همان روز پس از غسل شهادت شب همرزمانش را در سنگر جمع و با همه آنها حساب و کتاب و حلال خواهی می کند و مقداری پول هم که داشته داخل صندوق گذاشته بدوستش می گوید به مادرم بدهید نکنه که برای مراسم پول کم بیاورد. همان شب با هفده سرباز و یک درجه دار با یکصد و چهل گلوله خمپاره به نفربر ام پی برای عملیات عازم می شوند غافل از اینکه دشمن بر سر مسیر عبور تانک مین گذاشته اند بعد از طی مسافتی نفربر با مین برخورد نموده که منجر به زخمی شدن شهید و سربازان می شود. شهید محمد با توجه به اینکه خود نیز زخمی شده اقدام به انتقال زخمی شدگان به پشت خاکریز می نماید که با حضور پرسنل بهداری مانع از کمک شهید محمد می شوند ولی شهید که تحمل سوختن همرزمش را ندارد مصرانه خود را به نفربر رسانده و در حین بیرون آوردن جسد همرزمش می باشد که در این حین یکصد و چهل گلوله خمپاره با هم منفجر می شوند و به گفته شاهدان همرزمش می گفتند دیدیم که شهید محمد در میان آسمان و شعله های آتش غلط می خورد.

در حینی که به زمین برخورد می کند گردنش شکسته می شود و برای آخرین بار سه قدم برمی دارد جان بجان آفرین تسلیم نموده و به فیض شهادت نایل می آمد و خارهایی که در اطراف تانک بوده می سوزند و آتش به جسد مبارک شهید سرایت می کند و جسدش نیز می سوزد به نحوی که قابل غسل نبود بدین صورت ساعت 22:3 مورخه 66/5/11 در فکه منطقه صفریه برای همیشه با دار دنیا وداع نموده بسوی معبود خود شتافت و به خیل شهدا پیوست

نکته ای که لازم است به آن اشاره شود اینکه جمله ای که بیشتر اوقات شهیدبه آن اشاره می کرد این بود کاش بعد از مرگ در قبر یک گوشه چشمت به ایران بعد از جنگ می بود که چه می گذرد و الان که چندین سال از جنگ می گذرد تازه می فهمیم که شهدا چه گفته اند فقط با اشاره به یک موضع چرا دو برادر شهید در این انقلاب که مدیون خون شهداست جایگاه موقعیت شغلی ندارند و نباید هیچ مسئول از خدا بی خبری قدم رنجه نموده و به مشکلات آنان رسیدگی نماید. فقط امیدوارم در قیامت که همگی برای سوال و جواب به درگاه حضرت حق تعالی می رویم در پل صراط جوابی داشته باشند تا در مقابل شهدا و سیّد آنان که این روزها تمام مسلمین جهان عزادار او و فرزندانش می باشند شرمسار نباشند.