نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / علیرضا آتشی / متن / خاطره / علیرضا آتشی

خاطرات مربوط به شهيد علي رضا آشتي

به نقل از مادر شهيد :

شهيد فردي بسيار مذهبي بود.در دوران تحصيل هميشه به من مي گفت:من از ياران امام هستم و بايد ايشان را ياري دهم.پس از اخذ ديپلم به سربازي رفت.تا براي مملكت خدمتي را انجام داده باشد.به نحوي كه ما آن زمان به زيارت امام رضا مي رفتيم و از او خواستيم كه بيايد و زيارت كند او نپذيرفت و گفت:امكان دارد بخواهند من را به جبهه ببرند.علي رضا به جبهه رفت و در اين مدت به مرخصي هم مي آمد.امام گفته بود كساني كه در جبهه مي جنگند روزه نگيرند.يك بار او 10 روز به مرخصي آمد و روزه گرفت و مي گفت:امام گفته كساني كه در جبهه هستند روزه نگيرند من الان در خانه هستم .

به نماز و روزه بسيار اهميت مي داد و در وصيت نامه اش هم نوشته بود كه 40 روز روزه قضا دارد.كه آن 40 روز را براي او ادا كرديم .

علي رضا اتاقي مخصوص به خود داشت كه در دوران تحصيل به آن جا مي رفت و به تفسير قرآن مي پرداخت .

بعد از شهادتش شبي در خواب امام زمان را ديدم كه عبايش را زير بغل خود گرفته آمد و گفت:علي رضا كجاست.گفتم پدرش در منزل هست.اما ايشان گفت:با پدرش كار ندارم به ايشان گفتم علي رضا در اتاق خودش است.ايشان هم از پله ها بالا رفت و با دست به عليرضا فهماند كه پايين بيايد و او هم پايين آمد و با هم رفتند .

سفر آخري كه به مرخصي آمده بود درخانه راه مي رفت و با تسبيحي كه كه در دست داشت مرتب اين يك بيت شعر را مي خواند :

كربلا اي حرم تربت خونبار حسين

اين همه لشكر آمده عاشق ديدار حسين

همين طور در حالي كه راه مي رفت دهنش را مزمزه مي كرد به او گفتم مادر اگر داري چيزي مي خوري به برادرت هم بده او گفت من دارم شربت شهادت مي خورم.من هم با ناراحتي گفتم شيرين است ؟ او گفت هنوز ننوشيده ام .

يك بار به من گفت مادر امام گفته ياران من در گهواره هستند.من هم همان زمان در گهواره بودم پس بايد به ياريش بروم و از اين حرف او بسيار خوشحال شدم.قبل از شهادت شهيد نحوه شهادتش را در خواب ديدم و مي دانستم شهيد مي شود بعداٌ كه نحوه شهادت را براي من تعريف كردند من انگار خود آن جا بوده باشنم همه آن صحنه ها را به ياد آوردم .

شهيد خنثي كننده مين بود و يك بار كه بر سر پل بمبي را خنثي مي كند اين بمب منفجر مي شود و شهيد را به درون رود خانه پرتاب مي شود و آب او را به كنار رودخانه مي آورد.كه من تمام اين اتفاقات را در خواب ديدم .