نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات دهه60
قسمت نخست خاطرات شهید «عطاءالله ریاضی»
فرزند شهید «عطاءالله ریاضی» نقل می‌کند: «توی کهن‌آباد حضورش را حس می‌کنم. هنوز صدای خنده‌هایش را می‌شنوم. هنوز او را می‌بینم که از پشت پنجره رد می‌شود. چند روز مرخصی را وقف ما می‌کرد. انگار آمده بود خستگی جنگ را از تن و جانش بزداید.»
کد خبر: ۵۷۰۶۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹

قسمت دوم خاطرات شهید «یدالله عبدالشاهی»
هم‌رزم شهید «یدالله عبدالشاهی» نقل می‌کند: «نمازم را تمام کردم، یدالله هنوز توی قنوت بود. اشک پهنای صورتش را خیس کرده بود. با تضرع و التماس پشت سر هم می‌گفت: اللّهُمَّ ارْزُقْنا توُفیقَ الشَّهادَهِ فی سَبیلِکْ. همیشه دعای دستش این بود؛ هنوز لذت مناجاتش را از یاد نبرده‌ام.»
کد خبر: ۵۷۰۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۷

قسمت دوم خاطرات معلم شهید «ایوب صادقی»
هم‌رزم شهید «ایوب صادقی» نقل می‌کند: «قبل از عملیات والفجر هشت، ایوب ازدواج کرده بود. نمی‌خواستیم او را با خودمان ببریم خط مقدم. قبول نکرد و گفت: آدم وقتی در شرایط سخت بتونه کار‌های مهم‌تر رو انجام بده، مورد لطف خدا قرار می‌گیره.»
کد خبر: ۵۶۷۳۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۲