سرگذشت شهیدی که دل در گرو عشق حسین(ع) داشت

شهید «حسین یحیی» یکم آبان ۱۳۴۴ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. نامش را حسین گذاشتند تا عاقبت در عبور از راه‌های ناهموار و در گذر از تمام سایه‌ها و رنج‌ها به مدد صاحب نامش وانماند و در دریای حقیقت، گوهر پاکی و نیکی، عشق، محبت، ایمان به خدا و راستی را بیابد. وی سرانجام ششم مرداد ۱۳۶۷ به شهادت رسید.

به گزارش نوید شاهد سمنان، پاییز سرد سال ۱۳۴۴ شمسی، با صدای قدم‌های باد کویری که در محله‌ها و کوچه‌های قدیمی شهر می‌گشت، از راه رسیده بود. سرخی گونه برگ‌ها از شبنم‌های مات و یخ بسته صبحگاهی بر روی آن‌ها، همه نشان از پاییزی سرخ رنگ داشتند.

سرگذشت شهیدی که دل در گرو عشق حسین(ع) داشت

دل در گرو عشق حسین

البته آقا محمدمهدی و زهراخانم، تمام این جلوه‌های زیبای خداوند را با تولد فرزندشان دوچندان می‌دیدند و مثل هزاران درخت در غروب‌های سنگین و رازناک پاییز، به شکرگزاری سر فرو برده و هزاران هزار بار شکر خدای‌شان را کردند. اشک ریختند و به حرمت و عزت عزیزترین مرد آسمان‌ها و زمین، نامش را حسین گذاشتند تا عاقبت در عبور از راه‌های ناهموار و در گذر از تمام سایه‌ها و رنج‌ها به مدد صاحب نامش وانماند. درد را بیابد و در دریای حقیقت، گوهر پاکی و نیکی، عشق، محبت، ایمان به خدا و راستی را بیابد.

«شهید حسین یحیی» یکم آبان ۱۳۴۴ در یکی از قدیمی‌ترین محله‌های شهر دامغان به نام محله امام رشد کرد و بزرگ شد و تا سوم راهنمایی تحصیل کرد. مهرماه ۱۳۶۲ از راه رسیده بود. دیگر لحظات حسین سرشار از ذکر بود و دست‌هایش رو به آسمان. با ثناگویانِ خلوت شب هم‌نجوا می‌شد و رازناک‌ترین لحظات را بر پرده گوش جهان ثبت می‌کرد. او که فصلی از روزگارش اینچنین گذشته بود، برای چشیدن طعم رهایی، شیرین‌ترین زمزمه‌هایش تنهایی بود و نجوای عاشقانه. شاهدی که همراه دوستان شهیدش، چون عالمی و مشهد به دنبال گمشده شان بودند: «درد عشقی کشیده‌ام که مپرس/ زهر هجری چشیده‌ام که مپرس» شاهد این شیدایی او و دوستانش سال‌هاست به یادگار مانده است. هیئت انصارالحسین و نوای شیدایی‌شان هر از چند گاهی به بهانه‌ای در گوش شهر می‌پیچد و درد عابری را تازه می‌کند.

در مرصاد آماده دیدار شد

سال ۱۳۶۲ سال بی‌تابی حسین و راهی شدنش به میدان بود. در میانه راه که باشی، به عناوین گوناگون خوانده می‌شوی و حسین نیز چنین بود. به عضویت سپاه اسلام که درآمد، فرمانده دسته خوانده شد. معاون گروهان هم شد و زمانی نیز فرمانده گروهان بود، اما حسین برای رسیدن، بهانه‌ها را کنار گذاشت. سال ۱۳۶۶ تن به وصلتی آسمانی سپرد، اما بی‌تعلق‌تر، سر فراتر و آزادتر پای در راه گذاشت و این عبور عاشقانه را جاری‌تر از همیشه ادامه داد. مرداد ۱۳۶۷ از راه رسید و جنگ تمام شد؛ اما دلش چیز دیگری می‌گفت. هنوز عابر به پایان راه نرسیده بود. این را از نگاهش می‌شد فهمید.

ششم مرداد، تنگه چهارزبر بهانه دیدارش شد؛ اما مرصاد هم با دلیری‌های او و خیل دوستان هم‌رزم و شهیدش رو به پایان بود که در آخرین ساعات عملیات، این فرمانده دلاور مهیای دیدار شد و به آرزویش رسید و عابر عاشق در آغوش مولایش جای گرفت. شهیدآباد شهر دامغان، سال‌هاست که پیکر او را به میزبانی نشسته است.

انتهای متن/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده