مىخواهم تشنه لب شهید شوم تا در پیشگاه مولایم حسین شرمنده نباشم
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید مجتبی سبوحی» دهم آذرماه ۱۳۴۶ در شهرستان سرخه چشم به جهان گشود. پدرش رضا و مادرش شهربانو نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. طلبه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم تیرماه ۱۳۶۶ در جزیره مجنون عراق دچار سانحه رانندگی شد و بر اثر ضربه مغزی به شهادت رسید. پیکرش را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
شهادت بابی از رحمت خدا است
«لا یستوى القاعدون من المومنین غیر اولى الضرر و المجاهدون فى سبیل الله باموالهم و انفسهم فضل الله المجاهدون باموالهم و انفسهم على القاعدین درجه و کا وعد اله الحسنى وفضل الله المجاهدین على اقاعدین اجرا عظیما درجات منه مغفره و رحمه وکان الله غفورا رحیما؛ هرگز مومنانى که بىهیچ عذرى مانند نابینایى مرض، فقیر و غیر به مال و جان کوشش کنند یکسان نخواهند بود خدا مجاهدان فداکار به مال و جان را بازنشستگان بندى و برترى بخشیده و همه اهل ایمان را وعده نیکوتر (که دخول بهشت است فرموده و مجاهدان را بر بازنشستگان به اجر و ثواب بزرگ برترى داده است این درجات و برترى رتبهها از نظر عدل) بخشایش و رحمت اوست و خدا درباره خلق آمرزنده و مهربان است.»[۱]
شهادت بابی از رحمت خداست که بر روى پاکترین انسانها باز مىشود. اولیای خاص خداوند وقتى که بوى آخرت بر مشامشان رسد، سر از پا نمىشناسند و پروبال درمىآورند و بسوى تنها معبودشان یعنى الله پرواز مىکنند و شهادت را که تنها آرزوى آنان است در آغوش مىگیرند. اى انسانها کسی که مىخواهد خدا را بشناسد و به عرفان الهى برسد، کسی که مىخواهد پى به معراج واقعى ببرد و واقعیت عرفان را درک کند، باید دل از دنیا و مافیها برکَند و دنیا را طلاق دهد و در تمام امور، تنها خدا را در نظر بگیرد و هر لحظه آماده براى مرگ باشد.
شهادت عروج الهى است
شهادت عروج الهى است که توفیق آن براى هرکس ممکن نیست و شکستن قفس دنیا براى هیچکس امکان ندارد مگر براى بنده خاص خدا که همان شهید است. قفس دنیا همراه با غل و زنجیر که مال و ثروت باشد، غل و زنجیرى که درِ عرفان را به روى ما بسته و شناخت خدا را از ما گرفته و دریاى عظیم هستى آخرت را در پیش چشمان ما کوچک و پوچ جلوه داده و ما را غافل از معارف الهى کرده است. اى قلبها بجوش آیید و اى دلها که حرم خدایید اى دلهایى که درون انسانهاى غافل جای گرفتید، بشکنید خود را و شرک، آلودگى و عشق دنیایى را از درون خود بیرون کنید و خدا را در خود جاى دهید. اى دستها اى پاها حرکت کنید و نگذارید که انسانهاى غافل شما را به کفر کشند. اى چشمها بیدار شوید و نگذارید کوردلان با گناه شما را در آخرت عذاب دهند. اى گمراهان آگاه شوید و نگذارید که منیتها شما را به لجنزار فساد کشند.
شرم بر آن قلبى که در او تب و تاب یارى امام زمان(عج) نباشد
شرم بر آن قلبى که در او تب و تاب جبهه و یارى امام زمان(عج) نباشد. شرم بر آن پا و دستى که در آن حرکت به سوى جبهه نباشد. شرم بر آن چشمى که طاقت دیدن شجاعت دلیر مردان جبهه راه ندارد. ننگ بر زبانى که در راه غیر جبهه سخن گوید و کلامى از جنگ و جهاد نگوید، زبانى که با کلماتش قلب رزمندگان را به درد مىآورد و با عنوان درد و مشکلات دنیایى، او را مانع رفتن به جبهه کند. مسئله، مسئله اسلام است و بس. اى بدنها شرم کنید از آن روح خدادادى که در شماست و میلى به سوى جبهه ندارىد. اى انسانهایى که بعضى امور را بر جنگ ترجیح دادهاید، بدا به حال شما در حالیکه مرجع عظیم اسلام و قرآن، رهبر عظیم ما فتوى مىدهد که امروز جنگ اهمیتش از فروع دین بیشتر است، ولى باز چیزهای دیگر برایتان از جنگ مهمتر مىشود.
امروز علم وابسته به خون شهید است
ای کسانی که در پی علم هستید، تلاش کنید علم را کسب کنید، اما علمی که در آن نظر امام زمان(عج) و تقوی نباشد به درد نمیخورد و با تقوا و یار امام زمان نمیشوید، مگر اینکه به جبهه بیایید. حواستان را جمع کنید. نشود روزی که این نهضت شکست بخورد، دیگر اثری از اسلام نمیماند. دیگر درب کلاسهایتان بسته میشود و بجای فقه، فساد درس داده میشود. اگر میخواهید اسلام بهپا باشد، حرکت کنید تا شر این دشمن را برکَنیم. امروز علم وابسته به خون شهید است و امنیت شما در سر درس، زمانی حاصل میشود که خون بهترین فرزندان این امت ریخته شود. مواظب باشید هر لحظه عمر شما وابسته به خون است، اگر لغزش داشته باشید در مقابل ۲۰۰ هزار خون شهید مدیونید و باید به این خونها پاسخ بدهید. فکر کنید که آیا اهمیت به مقصد رسیدن، مهمتر است، یا ظاهر را درست کردن و درس خواندن و به مقصود نرسیدن، زمانی جنگ را رها کنیم و به جبهه نیاییم و به فکر علم و غیره باشیم و جنگ را فراموش کنیم، مثل این است که به مبدا برگردیم، چون دشمن در آن وقت پوست از کله ماها مىکند و دیگر اثری از اسلام، قرآن و سنت رسولالله باقی نخواهد گذاشت.
به طواف کعبه رفتم/ به درون رَهَم ندادند
به برون چه کردهاى تو/ که درون رَهَت دهیم ما
مىخواهم تشنه لب به شهادت برسم
و ما اى پدر و مادر عزیزم! اولا از محضر مبارکتان مىخواهم که مرا عفو کند، چون نتوانستم حق اولادى به شما ادا کنم و در ثانى از شما مىخواهم که در مرگم صبر و استقامت بخرج بدهید که خداوند منان با صابران است. امید است که بتوانیم با حرکات و سکنات الهى خود، قلب آقایمان امام زمان را شاد نمایید. پدر و مادرم! امیدوارم که با حرکات خود مردمى که جاهلانه و یا آگاهانه قصد خیانت به اسلام را دارند، هدایت نموده و حامى انقلاب و اسلام بشوند. پدر و مادرم! در مرگ من اگر مىخواهید گریه کنید بیاد تشنه لبىِ آقایمان حسین و علىاکبر حسین گریه کنید. کاش که همچون مولایم حسین سر در بدن نداشتیم و همچون حضرت ابوالفضل دست در بدن نداشتم. خدایا! مىخواهم تشنه لب به شهادت برسم که در روز قیامت در مقابل مولایم حسین شرمنده نباشم.
با مشکلات زندگى با صبر انقلابی سرمشق دیگران باشید
و اما برادرم! خوشا به سعادتت که آن لباس مقدس سربازى امام زمان(عج) را پوشیدهاى. امیدوارم که انشاءالله ادامه دهنده راهم باشى و در کارهاىت خدا را در نظر داشته باشى.
و اما خواهرم! در زندگى فاطمه زهرا را سرمشق قرار داده و همچون فاطمه باش. در انجام فرایض دینى و واجبات الهى با خدا باش و چنان در زندگى صابر باش که همچون فاطمه باشی. براى همسرت، با مشکلات و سختىهاى زندگى با صبر انقلابی سرمشق دیگران باشید.
و اما اى دوستان! جبهه را فراموش نکنید و در عبادتها سرعت بگیرید. اى امت حزبالله! عاجزانه از محضر یکایک شما مىخواهم که از من درگذرید. اى امت حزبالله! امیدوارم که اگر حقى بر گردنم دارید، از من درگذرید. از شما مىخواهم عاجزانه مرا ببخشید.
*****
[۱] آیه ۹۵ و ۹۶ سوره نساء
انتهای متن/