نان حلال پدر و تربیت مادر، «مهدی» را به عرش رساند
به گزارش نوید شاهد سمنان، یازدهم شهریور ۱۳۴۳ خورشید و عبدالله بار دیگر صدای فرزندی را در خانه خود شنیدند. نامش را مهدی گذاشتند. هفت خواهر و یک برادر دارد. پدر با کشاورزی هزینه خانواده را تأمین میکرد. «شهید مهدی هروی» چند سال ابتدایی را در روستای زادگاهش صالح آباد و در نزدیکی دامغان خواند. بعد به همراه خانواده به شهر مهاجرت کرد و تا سال پنجم را در دبستان اروندرود (شهید امینیان فعلی) دامغان خواند. راهنمایی را در مدرسه شهید مطهری گذراند.
نان حلال پدر و تربیت مادر
مادر مهدی نقل میکند: «درد تمام وجودم را گرفته بود. نمیتوانستم به خوبی نفس بکشم. عرق صورتم را شسته و موهایم را خیس کرده بود. گاهی مینشستم و چند لحظه بعد میخوابیدم. صدای زنی را میشنیدم. بلد نیستم! با این حال بدش نمیتونم. شوهرم قابله روستایمان را گیر نیاورده و زنی را آورده بود. دست به دامان ائمه(ع) شدم. از روز اول که فهمیدم باردارم، نذر کردم. شوهرم میگفت: مال حروم، بچه رو سربه راه بار نمیآره! من هم میدانستم. حرف دل من را میزد. میگفت: اگه میخوای بچه صالح و خوبی بدی به جامعه، باید نون حلال بدیم بخوره! قبول داشتم. مال پاک خوردم و حواسم جمع بود. حالا که داشت زحمت نه ماههام به بار مینشست، قابله پیدایش نبود. آخرهای درد کشیدن رسیده بود. تمام نیروهایم را در لبهایم جمع کردم و اسم ائمه(ع) را یکییکی به زبان آوردم. چند لحظهای گذشت. آرام شدم. صدای گریه مهدیام را که شنیدم، چشمانم را باز کردم.»
زیر لب مداحی میکرد و نوحه مینوشت
سربازیاش همزمان شد با درگیریهای کردستان و او به آنجا رفت. همرزمش، بهمنماه ۱۳۶۱ را زمان اعزام به آنجا بیان میکند. مهدی مکبّر جمع بود و با آن جمع، دو ماه در پادگان آموزشی دوره جنگ در مناطق کوهستانی و داخل شهر را گذراند. بعد از آن در تیپ شهدا، کارهای تبلیغی تیپ و حسینیه را انجام میداد. علاقه زیادی به مداحی داشت. در وقتهای بیکاری، دفترچه نوحهاش را درمیآورد و زیر لب مداحی میکرد و نوحه مینوشت.
بچههای جبهه از شوخیهای مهدی و آرایشگری او خاطرههایی دارند
در پشت جبهه، شبها در بسیج مسجد تاریخانه کشیک میداد. روزها کمک مردمی را جمع میکرد. آرد میبرد برای مادرش. نانهایی را که مادر میپخت تحویل جهاد میداد. وقت عملیات، بچههای جبهه از شوخیهای مهدی و آرایشگری او خاطرههایی دارند. با یکی از بستگان ازدواج میکند و محمد تنها فرزند اوست. سیزده ماه در جبهه بود. سرانجام بیست و چهارم اسفندماه ۱۳۶۶ با مسئولیت فرماندهی گروهان پیاده در ماووت عراق در عملیات بیتالمقدس سه با اصابت تیر مستقیم دشمن به بدن مجروح و به شهادت رسید. پیکرش پنج روزی به شهر دیگری برده شد. بعد از شناسایی و برگشت، پیکرش تشییع و در گلزار شهدای فردوسرضای دامغان دفن گردید.
انتهای متن/