عصای دست پدر بود و محرم اسرار مادر
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید قدرتالله الیاسیتویه با کم و کاستیهای زندگی به راحتی کنار میآمد و هرگز لب به شکایت باز نکرد. فقط میخواست کانون خانواده گرم و گرمتر باشد. به برنامههای مذهبی علاقه زیادی داشت؛ از جمله شرکت در دعاهای کمیل و توسل و حضور در مسجد و نماز جماعت. مقید به انجام واجبات بود و ترک محرمات. در تظاهرات و راهپیماییها با وجود سن کم، شرکت فعال داشت.
عصای دست پدر بود و محرم اسرار مادر
متولد نهم خردادماه ۱۳۴۵ بود. تحصیلاتش را تا اول راهنمایی در مدرسه فردوس تویهرودبار گذراند. سپس درس را با همه علاقهای که داشت رها کرد؛ زیرا امکانات تحصیلی، چندان برایش فراهم نبود. راهی شهر دامغان شد و در پیراهندوزی آقای دارنده، مشغول کسب مهارت در این رشته شد. مجرد بود و فرزند دوم خانواده. عصای دست پدر بود و محرم اسرار مادر. منظم بود، مرتب، شوخ طبع و شیکپوش، دلسوز و مهربان و دوست داشتنی. مردمدار بود و اهل صلهرحم. به همه احترام میگذاشت. از هفت سالگی به طور جدی شروع به نماز خواندن کرد و کنار پدر به صف نمازگزاران میپیوست.
اشک حسرت
جنگ تحمیلی، آتشفشان وجودش را به فوران آورده بود. میخواست راهی میدانهای نبرد شود که پدر و مادر مانع حضورش در جبهه شدند. این بود که سربازیاش را داوطلبانه و زودتر از زمانش آغاز کرد تا هم به هدفش برسد و هم رضایت پدر و مادر را کسب کرده باشد. به گفته خواهرش، بارها برای رفتن به جبهه اشک حسرت میریخت و غبطه به دلاورمردانی میخورد که در جنگ بودند.
پیشبینی شهادت
بالاخره پانزدهم مرداد ۱۳۶۴ از پادگان آموزشی چهل دختر شاهرود اعزام شد و در بیست و دوم بهمن همان سال، ساعت ده شب به آرزوی دیرینهاش رسید و رفت تا در جمع آسمانیان جا گیرد. از ارتفاعات گرمدشت، همزمان با بارش بمبها به زمین، راهی آسمان شد. پیکر پاکش دو روز بعد از شهادتش به دامغان انتقال داده شد و در زادگاهش، همان محلی که خودش در مرخصی آخر پیشبینی کرده بود به خاک سپرده شد. او رفت، ولی یادش لحظه به لحظه در ذهن دوستان و آشنایانش زنده است.
انتهای متن/