فکر خرمشهر داره دیوونم میکنه!
به گزارش نوید شاهد سمنان شهید سیامک افرادی یکم مهر ۱۳۴۴ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش رمضان، در وزارت راه و ترابری کار میکرد و مادرش لیلا نام داشت. دانشآموز چهارم متوسطه در رشته علوم تجربی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم بهمن ۱۳۶۴ در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای امامزاده یحیای شهرستان سمنان به خاک سپردند.
این خاطرات به نقل از مادر شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
اسم باید روحالله باشه
هفدهم شهریورماه بود.
- مامان بدو! هر چی ملحفه داریم بیار!
با عجله از انباری گونیها را آورد. دوید ملحفهها را داخل آنها گذاشت. مقداری پنبه و بتادین و غیره.
- این هم شد اسم که روی من گذاشتین؟
- چرا مادر؟ اسم به این قشنگی؟
- یکی از بچههای بهایی مدرسهمون اسمش سیامکه. اسم باید علی باشه، حسین باشه، حسن باشه، روحالله باشه.
از آن به بعد به همه گفت، او را روح الله صدا بزنند.
بیشتر بخوانید: ماجرای اشکهای ارزشمند
عاشق دعای ندبه مهدیه بود
سمنان زندگی میکردیم و برادر بزرگش تهران بود. بیشتر پنجشنبهها را میرفت تهران. عاشق دعای ندبه مهدیه بود. میگفت: «اونجا یک حال و هوای دیگهای داره. تبرک به اسم حضرت مهدیه. وقتی اونجا دعای ندبه میخونی، تازه حواست جمع میشه که منتظر آقات باشی.»
فکر خرمشهر داره دیوونم میکنه
از جبهه آمد. پر از سکوت و غم بود. آن سکوت از او عجیب بود. آخر همه او را جوانی شاد و بذلهگو میدانستند. فکر کردم شاید به خاطر دوستانش که شهید شدهاند باشد. البته آن فکر باعث آزار خودم هم میشد؛ فکر شهید شدن احتمالی خودش که حالا کنارم بود.
بیمقدمه گفتم: «مادرجان! الان وقتشه که به درس و کتابت بچسبی و تا وقت امتحانت به جبهه فکر نکنی.»
سکوت کرد. گفتم: «سیامک مادر کجایی؟»
گفت: «تو خرمشهر بعثیها مییان توی خونه و زندگی مردم میریزن؛ پدرها و مادرها رو میکشن و حیثیت، آبرو و عفتمون رو میبرن. این فکرا داره دیوونم میکنه.»
انتهای متن/