شهید «محمدحسین اسماعیلی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «هنگام مردن بخاطر می‌آوری که دیگـر هـیچ کس نداری تو را یاری کند و تنها آن اعمالت است که شهادت می‌دهند و چه خوب اسـت قبل از این که مرگ انسان را دریابد، خود را بسنجد که چه است و چـه کـار کـرده است و چه کار خیری انجام داده است.»

چه خوب اسـت قبل از این که مرگ انسان را دریابد خود را بسنجد

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید محمدحسین اسماعیلی دهم تیر ۱۳۴۳ در شهر مجن از توابع شهرستان شاهرود به دنیا آمد. پدرش قربانعلی، کشاورز بود و مادرش فاطمه‌‏نسا نام داشت. دانش‌آموز دوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سیزدهم آبان ۱۳۶۱ در عین‌خوش توسط نیرو‌های بعثی بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه، شهید شد. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.

 

فرازهایی از وصیت‌نامه شهید:

چه خوب اسـت قبل از این که مرگ انسان را دریابد خود را بسنجد

شاید وصیت نوشتن برای جوانانی که هنوز عمری نگذرانده‌اند بسیار سـخت و مشـکل باشـد و بـا هـزاران امیـد در دل و چـه دردناک است این قصه! هر لحظه باید خود را برای مـرگ آمـاده کنـیم و مـرگ را در برابـر چشم خود قرار دهیم. همه این یک طرف و هنگام مردن بخاطر می‌آوری که دیگـر هـیچ کس نداری تو را یاری کند و تنها آن اعمالت است که شهادت می‌دهند و چه خوب اسـت قبل از این که مرگ انسان را دریابد، خود را بسنجد که چه است و چـه کـار کـرده است و چه کار خیری انجام داده است.

پیروان خـط ولایت فقیـه باشید

خدایا! من یک عمر گناه کردم و گناهکار هسـتم و خـدایا! از تـو می‌خواهم کـه مـرا ببخشی. من از مردم مسلمان می‌خواهم که امام را یاری کنید و پیروان خـط ولایت فقیـه باشید و امام را دعا کنید و خواهران و برادران مسلمان قدر امام خمینی را بدانیـد و همیشـه پیرو او باشید که امام نمایند‌ه‌ای است از جانب امام زمـان (عـج) کـه بـرای اسـلام خـدمت می‌کند. ای مردم مسلمان! من از شما می‌خواهم هرگز از روحانیت جدا نشوید، چون ایـن روحانیت بوده که ما را از خواب غفلت بیدار کرده است.

مادرم! دلت بـه حال اسلام بسوزد

پدرم! تو صبر داشته باش و من اگر که در جبهه کشته شدم خون من از خون علی‌اکبر حسین (ع) رنگین‌تر کـه نیسـت و از تو می‌خواهیم که دیگر فرزندان را تربیت کنی که برای اسلام خدمت کنند. اما تو‌ ای مادرم! اگر من کشته شدم برای من هیچ گریه نکن. اصلاً برای من گریه نکن و دلت برای حال من نسوزد و دلت بـه حال اسلام بسوزد. رضا جان! اگر من شهید شدم دلم می‌خواهد تو اسلحه مرا بگیری و راه مرا ادامه دهی و اما شما خواهرانم! از شما می‌خواهم که بچه‌های خـود را تربیـت اسـلامی نمایید.

کارهایتان را برای رضای خدا انجام دهید

مردم حزب‌اللهی میهن! همیشه در صحنه باشید و مسجد‌ها را پر کنید و کارهایتان را برای رضای خدا کنید، نه برای رضای خلق. و اما برادران حزب جمهوری اسلامی از شما می‌خواهیم کـه روز به روز فعالیت‌های اسلامی خود را زیادتر کنید و از خون شهدا پاسداری و در کارهایتان هیچ نوع سهل‌انگاری نکنید و کارهایتان را برای رضای خدا انجام دهید.

پیامم را به امام حسین برسانید

در آخر از پدر و مادر و برادرانم می‌خواهم اگر جسد من بـه دست شما نرسید هیچ ناراحت نباشید و هر وقت یاد من افتادید بروید بر مزار دیگر شهدا. پـدر و مـادرم! من آرزو داشتم که برویم قبر شش گوشه سالار شهیدان حسین بـن علـی (ع) را زیـارت کنیم ولی این سعادت قسمت من نشد. پدر مادرم بروید کنار قبر امام حسین (ع) و بگویید ای حسین! پسر من آرزو داشت که بیاید تو را زیارت کند، ولی قسمت نشد.

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده