سه‌شنبه, ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۱۰
همسر شهید مدافع سلامت اکبر ناظری‌پور نقل می‌کند: «اکبر همیشه می‌گفت: برای خدمت به مردم و ثوابش در کادر درمان می‌مانم و این راه را تا آخر ادامه می‌دهم. روز آخری که بچه‌ها برای دیدن پدر به خانه آمدند، پدرشان را از پشت پنجره ملاقات کردند و موقع رفتن پسرم دستش را به سمت پدر تکان داد و شعری با این مضمون خواند: برای آخرین بار بابا خدا نگهدار.»

برای آخرین بار، بابا خدا نگهدار

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ سمیرا مرادی‌نسب همسر شهید مدافع سلامت اکبر ناظری‌پور ضمن تبریک به مناسبت اعیاد شعبانیه می‌گوید: از زمان شروع این بیماری کوید ۱۹ همسرم برای خدمت به بیماران به عنوان بهکار در کادر درمان قرار گرفت تا زمانی که به شهادت رسید. ایشان از این بیماری وحشت داشت ولی همیشه می‌گفت: «برای خدمت به مردم و ثوابش، این راه را تا آخر ادامه می‌دهم.» همسرم روزانه دوازده ساعت در بیمارستان می‌ماند و به بیماران خدمت می‌کرد. همیشه می‌گفت: «دوست دارم به مردم خدمت کنم و نمی‌خواهم از بیمارستان خارج شوم، حتی من و خانواده‌اش به او پیشنهاد کار دیگری بیرون از بیمارستان هم دادند اما ایشان به کارش ابراز علاقه می‌کرد و می‌گفت: «از این کار لذت می‌برم.» وقتی که این بیماری شیوع پیدا کرد و موقعیت بیمارستان اضطراری شد ایشان بیشتر از این کار و خدمت به مردم لذت می‌برد.

برای آخرین بار، بابا خدا نگهدار

این همسر شهید در ادامه گفتگوی خود با خبرنگار نوید شاهد به بیان خاطراتی از همسرش می‌پردازد: نخستین خاطره خوبی که از شهید بخاطر دارم در دوران عقدمان بود که به سفر مشهد رفتیم. وقتی وارد صحن حرم شدیم دیدم اشک از چشمانش جاری شد که من تعجب کردم و وقتی موضوع را پرسیدم ایشان گفت: «سال گذشته در همین زمان از امام رضا (ع) خواستم اگر سال بعد مرا طلبید با همسرم به اینجا بیایم که حاجتم را گرفتم.» وقتی که ایشان به بیماری کوید ۱۹ مبتلا شد، در خانه قرنطینه شد. به دلیل اینکه دخترم آسم داشت بچه‌ها را از خودمان جدا کردیم و آنها را به خانه دایی‌شان فرستادیم. روز آخری که بچه‌ها برای دیدن پدر به خانه بازگشتند و پدرشان را از پشت پنجره ملاقات کردند، موقع رفتن پسرم دستش را به سمت پدر تکان داد و شعری با این مضمون خواند: «برای آخرین بار، بابا خدا نگهدار» من با شنیدن این شعر خیلی ناراحت شدم و حتی به پسرم تندی کردم. برادرم می‌گفت: «وقتی بچه‌ها را به خانه‌اش می‌برد آنها تمام مسیر را گریه می‌کردند و می‌گفتند از پدر و مادرمان جدا شدیم و دلتنگ‌شان هستیم.»

حلالم کن

مرادی‌نسب ادامه می‌دهد: وقتی که ایشان را به بیمارستان منتقل کردیم خیلی برایم مهم بود که حال ایشان را بپرسیم که چه اوضاعی دارد. وقتی‌که برای آخرین بار با من تماس گرفت خیلی تنگی نفس داشت که حتی متوجه حرف‌هایش نمی‌شدم. از برادر و خواهرم خواستم دقت کنند که اکبر چه می‌گوید. خیلی کوتاه با من صحبت کرد و به من گفت: «من را دارند می‌برند اتاق ایزوله.» من خیلی ناراحت شدم چون می‌دانستم که ایزوله آخر خط است و کسی که واقعا امیدی به زنده بودنش نیست را به اتاق ایزوله می‌برند. ناگهان دامادم به من گفت: «به او دلگرمی بده که استرسش کاهش یابد.» من هم گفتم: «اکبر‌جان! جای نگرانی نیست آنجا دستگاه‌های مدرن‌تری است و پرستاران به صورت ویژه از شما مراقبت می‌کنند تا زود خوب بشوید.» اکبر به من گفت: «خانم! من فقط زنگ زدم برای آخرین بار صدایت را بشنوم و از شما می‌خواهم حلالم کنی.»

برای آخرین بار، بابا خدا نگهدار

عمو اکبر شهید شد

این همسر شهید تصریح می‌کند: من آن زمان خانه خواهرم بودم و خواهرزاده‌ام با ایشان تماس گرفت و گفت: «گوشی خاله را خاموش کنید و نگذارید ایشان به بیمارستان بیاید؛ عمو اکبر شهید شد.» اما به دلیل اینکه تلفن از همان اول روی بلندگو بود من همه چیز را شنیدم. نمی‌دانستم که باید خوشحال باشم یا ناراحت؛ چون همسرم همیشه دوست داشت در این راه به شهادت برسد. امام نتوانستم خودم را کنترل کنم و حالم بسیار بد شد. وقتی حالم بهتر شد وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم و فقط به خاطر اینکه اکبر به آرزوش رسید. پس از مدتی فرزندانم دچار افسردگی بسیار شدیدی شدند و تنها دلخوشی‌شان نگاه کردن عکس و فیلم پدر در گوشی همراه‌شان بود. آنها نگاه نمی‌کردند که روز است یا شب می‌گفتند:« ما را ببرید سرِ مزار پدر.» ما ساعت‌ها بر سر مزار همسرم می‌نشستیم تا آرام شویم.

با ایمان، دلسوز و فداکار

مرادی‌نسب درخصوص ویژگی‌های اخلاقی همسرش می‌گوید: ما همسایه بودیم و سال ۱۳۸۹ باهم ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج دخترم مریم و پسرم امیرحسین است. اکبر یک فرد با ایمان، دلسوز و مهربان بود. به بزرگترها و به خصوص برای والدینش احترام خاصی قائل بود. برای فرزندانش یک دوست صمیمی بود. بچه‌ها زمانی که با مشکلی مواجه می‌شدند با پدرشان مشورت می‌کردند و ایشان هم همیشه با صبر و حوصله به مشکلات آنها رسیدگی می‌کرد. در امورات زندگی همیشه با من مشورت می‌کرد و راه درست را انتخاب می‌کرد. از خدمت به بیماران لذت می‌برد و خیلی برایش مهم بود که دعای خیر اطرافیان پشتوانه زندگی‌اش باشد.

برای آخرین بار، بابا خدا نگهدار

وقتی آرمان‌تان آرمان شهیدان است، جلوه‌های ایثار و فداکاری تکرار خواهد شد

مرادی‌نسب در پایان با تشکر از کادر درمان کشورمان خاطرنشان می‌کند: تلاشی که امروز کادر درمان ما در مراقبت از بیماران کرونایی می‌کند جلوه‌های ایثار و فداکاری‌ای است که سالیان قبل در دوران هشت سال دفاع مقدس دیده‌ایم. وقتی آرمان‌تان آرمان شهیدان است حتی اگر جنگ را ندیده باشید؛ جلوه‌های ایثار و فداکاری تکرار خواهد شد. زمانی رزمندگان ما برای دفاع از میهن رفتند و جان خود را فدا کردند، تلاشی که امروز کادر درمان ما در بیمارستان‌های کشورمان در مراقبت از مبتلایان به بیماری کرونا انجام می‌دهند تداعی کننده تلاش‌های شبانه‌روزی جامعه پزشکی در دوران دفاع مقدس است.

گفتگو از حمیدرضا گل‌هاشم

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده