دوشنبه, ۰۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۳۳
مادر شهید «مهدی باقریان» نقل می‌کند: «به مهدی گفتم: پسرجان! سرت رو بنداز پایین و درست رو بخون. با این کارهات سرت رو به باد می‌دی و رفوزه‌ات می‌کنن. گفت: ننه‌جان! دعا کن روز قیامت رفوزه نشیم.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.

دعا کن روز قیامت رفوزه نشیم

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید مهدی باقریان شانزدهم بهمن ۱۳۳۹ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش علی‌‏اصغر، آهنگر بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. پنجم فروردین ۱۳۶۴ در مهران توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای فردوس‌‏رضای زادگاهش واقع است.

 

دعا کن روز قیامت رفوزه نشیم

مدرسه که می‌رفت خیلی بازی‌گوش و سر به هوا بود. نمی‌دانم چه چیزی توی کتابش می‌نوشت یا نقاشی می‌کرد که هر کدام از بچه‌هایم به کتابش نگاه می‌کردند، می‌خندیدند. سواد نداشتم ببینم چی نوشته؛ ولی به عکس‌هایی که کشیده بود نگاه کردم. عکس شاه را با دماغ بزرگ کشیده بود؛ از این کارش ترسیدم و گفتم: «پسرجان! سرت رو بنداز پایین و درست رو بخون. با این کارهات سرت رو به باد می‌دی و رفوزه‌ات می‌کنن.»

گفت: «ننه‌جان! دعا کن روز قیامت رفوزه نشیم. حالا فرض کن دیپلم هم گرفتم، می‌خوام کجا ببرم؟»

(به نقل از مادر شهید)

 

خدایا! لیاقت خدمت به والدینم را به من عطا کن

هر وقت از طرف مدرسه یا بسیج می‌خواست به اردو برود، مخالفت نمی‌کردم. برگه رضایت‌نامه را می‌آورد و من امضا می‌کردم. وقتی برمی‌گشت، به دست و پایم می‌افتاد و تشکر می‌کرد. می‌شنیدم که می‌گفت: «خدایا! این لیاقت رو به من بده که بتونم شکر نعمت پدر و مادر رو به جا بیارم و بتونم حقی که اونها به گردنم دارن ادا کنم.»

(به نقل از پدر شهید)

 

فردوس‌رضا؛ مامنی برای دنیا

اهل مطالعه بود و چند کتاب هم از جمله ازدواج در خانواده و حقوق زن در اسلام برایم خرید و مرا سفارش به خواندن آنها کرد. کتاب‌های زیادی داشتیم که به کتابخانه عمومی شهر اهداء کردیم. عصر پنج‌شنبه‌ها اگر منزل بود می‌گفت: «مرضیه! اگه می‌خوای شام درست کنی، زودتر بپز با هم بریم فردوس‌رضا تا سری به دوستانم بزنم.»

بر مزار هر شهیدی می‌رسیدیم، بعد از خواندن فاتحه خاطره‌ای می‌گفت و گریه می‌کردیم.

(به نقل از همسر شهید)

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده