سه‌شنبه, ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۴۵
نوید شاهد – مادر شهید «احمد اعرابیان» نقل می‌کند: «با خودم زمزمه کردم: بچه بودی، مریض شدی. خیلی برات دعا کردم. خدا تو رو برام نگه داشت. رفتی جبهه دعا کردم به هر چه لایقی برسی، لیاقت تو شهادت بود.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.

لیاقت تو شهادت بود

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید احمد اعرابیان دهم بهمن‌ماه ۱۳۳۹ در روستای دلازيان از توابع شهرستان سمنان به دنيا آمد. پدرش رمضان و مادرش زهرا نام داشت. تا پايان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. هفتم مهرماه ۱۳۵۹ در سرپل‌ذهاب توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به گردن، شهيد شد. پيکرش را در گلزار شهدای بهشت ‌زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند.

 

خدا نخواست اتفاقی برایم بیافتد

احمد دست‌هایش را تکان می‌داد و با هیجان تعریف می‌کرد. حوصله نداشتم، ولی با حال او، سر ذوق آمدم. پرسیدم: «تیر هوایی شلیک می‌کردن؟» احمد با لبخند گفت: «چقدر ساده‌ای داداش! فکر کردی شاه مأمورهاش رو می‌فرسته توی خیابان واسه چی؟ خوب با شلیک‌های هوایی ترس بندازن توی دل مردم.» پسرخاله افتاد میان حرف‌هایش و گفت: «نزدیک بود احمد هم تیر بخوره.» از جا پریدم و سؤال کردم: «راست می‌گه احمد؟» احمد جواب داد: «آره! تیر از کنار گوشم گذشت، ولی خدا نخواست طوریم بشه.»

(به نقل از برادر شهید)

 

لیاقت تو شهادت بود

شیشه آب را خالی کردم روی سنگ. نشستم کنار مزارش. با دستم سنگ را تمیز کردم. گفتم: «مادر! حرف هیچکس رو گوش ندادی. استادت خواست توی مغازه بمونی و مکانیکی کنی، بهش گفتی نه و رفتی.»

سوره حمد برایش خواندم و گفتم: «چرا توی جبهه حرف فرمانده‌ات رو گوش نکردی؟ مکانیکی بلد بودی و می‌تونستی بمونی پشت جبهه. خودت خواستی بری جلو و رفتی.» زدم زیر گریه. وقتی آرام شدم با خودم زمزمه کردم: «بچه بودی، مریض شدی. خیلی برات دعا کردم تا بهتر شدی. خدا تو رو برام نگه داشت. رفتی جبهه دعا کردم به هر چه لایقی برسی، لیاقت تو شهادت بود.»

(به نقل از مادر شهید)

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان سمنان/ نشر زمزم-هدایت

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده