استشمام بوی بهشت زیر باران گلوله
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید اسماعیل علیآبادیان يكم خردادماه ۱۳۱۹ در روستای علیآباد از توابع شهرستان دامغان ديده به جهان گشود. پدرش محمدقلی و مادرش معصومه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. کارمند شرکت راهآهن بود. سال ۱۳۴۲ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و دو دختر شد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و نهم ارديبهشتماه ۱۳۶۵ در حاجعمران عراق بر اثر اصابت تركش، به شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهدای فردوسرضای شهرستان زادگاهش واقع است.
این خاطره به نقل از فرزند شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
استشمام بوی بهشت زیر باران گلوله
نهم ماه مبارک رمضان بود و ساعت ده شب صدای زنگ تلفن سكوت خانه را درهم شکست. به سراغ گوشی رفتم و آن را برداشتم. برادرم ابوالفضل بود. تو سپاه اشنویه کردستان خدمت میکرد، صداش میلرزید و حرف میزد. گفت: «عباس! بابا مجروح شده! زنگ زدم بهتون بگم اگه کسی چیزی گفت، ناراحت نشین! میبرنش تهران یا شاید هم اصفهان.»
گوشی رو دادم به مادر؛ معلوم شد از ناحیه شکم مجروح شده. معمولاً صبحهای ماه مبارک میرفتم مسجد؛ ولی آن روز نرفتم. همان شب نزدیک سحر پیکر پدر را با قطار به ازنا آورده بودند. خواست خدا بود که مسجد نروم تا از شهادت پدر دیرتر خبردار شوم. همسایهمان آقای افشار، برادرم حمید را که آن موقع سه ساله بود بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن. آنجا بود که حدس زدم پدر شهید شده؛ اما وقتی حال و روز مادرم را میدیدم، هیچی نگفتم.
همسایهها به بهانه قرائت قرآن مادر را بردند؛ اما من خانه بودم. آقایی زنگ زد و گفت: «من از شاهرود تماس میگیرم، تسلیت میگم.» گفتم: «برای چی تسلیت؟» او که تازه فهمیده بود ما اطلاع نداریم، گوشی رو خیلی سریع گذاشت و ارتباط قطع شد. دیگه مطمئن شدم که پدر مجروح نشده و به آرزویش رسیده است.
در راه رفتن به خط بودند که دشمن منطقه را زیر آتش گرفت. باران گلوله از هر طرف میبارید. تصمیم گرفتند مدتی دست نگه دارند و از حرکت بایستند. فرمانده که از نیروها سرکشی میکرده میگوید: «شهید علیآبادیان منو صدا کرد و رفتم پیش ایشان و گفتم چیه؟» گفت: «حاجی! یه بوی عجیبی میاد؛ به مشامت میرسه؟» گفتم: «نه! بوی همین آتش، گلوله و باروته دیگه!» او گفت: «نه! من بوی بهشت رو استشمام میکنم!» فرماندهاش گفت: «هنوز چند قدمی ازش دور نشده بودم که خمپارهای مهمان ناخوانده سنگرش شد و درست محل اقامتش به زمین فرود آمد.» گرد و خاک زیادی به هوا بلند شد. بعد از چند لحظه دیدم علیآبادیان مجروح شد و همان لحظه به شهادت رسید.
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی
مردانگی نیست که در سایه ایثار دیگران به خوشی بپردازی، مروری بر وصیت شهید علیآبادیان
به اسماعیل ذبیحالله اقتدا کرد و جانش را در طبق اخلاص گذاشت، مروری بر زندگی شهید علیآبادیان