دیدار امام؛ حسرتی که برادرم در لحظات آخر داشت
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ علیرضا جعفری بازنشسته آموزش و پرورش و برادر شهید والامقام عابدین جعفری از شهدای انقلاب اسلامی، ضمن تبریک به مناسبت ایام الله دهه فجر گفت: برادرم عابدین فرزند اول خانواده بود. بسیار با اخلاق و مهربان بود. عشق و علاقه فراوانی به امام داشت و همیشه افسوس میخورد که چرا موفق نشد امام را از نزدیک ملاقات کند.
جعفری در ادامه گفت: عابدین دو یا سه سال قبل از انقلاب، وارد نیروی هوایی ارتش شد ولی چون با روحیاتش سازگار نبوده از آنجا استعفا داد. پس از آن در سال ۵۶ در یک شرکت خصوصی در تهران به عنوان منشی، مشغول به کار شد و تا سال ۵۷ در آنجا حضور داشت. سال ۵۷ هم که دقیقاً زمان تظاهرات و درگیریها بود. ایشان با توجه به اعتقاداتش به این نتیجه رسید که محل شرکت را ترک کند و به جمع تظاهر کنندگان بپیوندد.
علاقهاش به نماز و نماز اول وقت همه را مجذوب کرده بود
برادر شهید عابدین جعفری در خصوص نحوه شهادت برادرش گفت: این را خود شهید برایم تعریف کرد که ایشان به همراه مردم ساعت هفت صبح ۲۲ بهمن ۵۷ برای آزادسازی ساختمان رادیو به سمت میدان ارگ سابق حرکت کردند، چون ساختمان رادیو کشور در آن زمان در میدان ارگ بود. یکی از افسرانی که در بالای ساختمان رادیو قرار داشت، نارنجکی را به سمت جمعیت پرتاب میکند، که ترکشهای آن نارنجک، به شهید برخورد کرده و ایشان را از ناحیه ستون فقرات مجروح میکند. افراد حاضر در آن مکان، وی را به بیمارستان منتقل کردند و پزشک پس از معاینه اعلام میکند که عابدین قطع نخاع شده است. ایشان به مدت چهار ماه در بیمارستانهای مختلف تهران، بستری شد و در این مدت که بستری بود، من از وی مراقبت میکردم. سرانجام ایشان چهار ماه بعد، در سیزدهم خرداد ۵۸ به شهادت رسید و نخستین شهید شهرستان گرمسار لقب گرفت.
جعفری در پایان، اهمیت نماز اول وقت از نظر برادر شهیدش را چنین بیان کرد: ابتدا به ما گفتند که ایشان مجروح شده و او را در بیمارستان بستری کردهاند، البته نگفته بودند که چنین اتفاقی برایش افتاده است. مادرم هم فکر میکرد که ایشان آسیب جزئی دیده است. وقتی که رفتیم پیش برادرم و متوجه شدیم که چه اتفاقی افتاده، خیلی شوکه شدیم. ایشان عاشق نماز بود. پس از اینکه قطع نخاع شد، تمام بدنش بیحس شده بود و فقط قدرت تکان دادن سرش را داشت ولی با این وضعیت که نمیتوانست به راحتی نماز بخواند، هر موقع که صدای اذان را میشنید، به من میگفت که تخت من را بالا بیاور، به شکلی که بتوانم نماز بخوانم. علاقهاش به نماز و نماز اول وقت همه را مجذوب کرده بود.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم