روایت "روحالله نصیری" از حال عجیب شهید "حمزه" در شب قبل از شهادت
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ آنکه امروز، با جهاد و مظلومیت و غربت بیشتر و در جنگی به مراتب سختتر، لذت زندگی خود و خانوادهاش را در آغاز جوانیاش رها کرده و رفته است تا اسلام آمریکایی تکفیری، نتواند وطن امنش را خراب کند. نوید شاهد سمنان به همین بهانه گفتگویی با جانباز مدافع حرم روحالله نصیری داشته است که تقدیم حضورتان میشود.
نوید شاهد سمنان: لطفا خودتان را برای مخاطبین معرفی کنید.
نصیری: روحالله نصیری هستم، فرزند عبدالمجید و برادرزاده شهید والامقام عبدالحمید نصیری.
نوید شاهد سمنان: چه سالی و در چه منطقهای از سوریه به درجه جانبازی نایل آمدید؟
نصیری: پانزدهم فروردین ۹۵ بود که به خناسر،جنوب شرقی حلب اعزام و همانجا مجروح شدم. در همان عملیاتی که شهید محمدحسین حمزه و شهید محمد قنبریان به شهادت رسیدند، تیر قناسه به سرم برخورد کرد و کاسه سرم را خرد کرد و به سمت راست مغزم آسیب زد و از همانجا سمت چپ بدنم بیحس شد.
نوید شاهد سمنان: چه شد که به سوریه رفتید؟
نصیری: ما سالهای سال در هیاتهای عزاداری نوکری اهل بیت (ع) را میکردیم و مدتی بود که جنگ سوریه شروع شده بود. در هیاتها خیلی شور و شوق برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) وجود داشت، تا اینکه مقام معظم رهبری (حف) فرمودند: «هر کس که شرایطش را دارد و میتواند، برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به سوریه برود.» این فرمایش مقام معظم رهبری (حف) شعار ما را تبدیل به عمل کرد و آن حساسیتی که نسبت به حریم اهل بیت (ع) داشتیم و آن جسارتهایی که به اهل بیت (ع) میشد و فیلمهایی که از جنایات داعش پخش میشد بیشتر ما را مصمم کرد که خلاصه هر طوری است سمت سوریه برویم. چند ماهی در دورههای آموزشی تخصصی شرکت کردیم که مربوط به جنگ شهری و مبارزات خاص در سوریه بود. یکی از مربیان ما شهید والامقام محمدحسین حمزه بود که قرار شد با هم به سوریه اعزام شویم.
نوید شاهد سمنان: جلب رضایت خانواده کار آسانی بود؟
نصیری: به صورت مستقیم به آنها عنوان نکردم که قصد رفتن به سوریه را دارم. چون آموزشها فشرده بود، رفت و آمد ما با لباس نظامی هم زیاد شده بود. صبح و بعدازظهر آموزش میدیدیم و خانوادهام متوجه شده بودند که خبری شده است. شبی که به ما خبر دادند باید اعزام شویم من باز هم چیزی نگفتم، فقط گفتم یک آموزش دیگر هم هست که در تهران برگزار میشود و باید به آنجا بروم.
تقریبا ساعت 9 شب بود که خبر دادند صبح زود باید اعزام شویم. همان شب فقط به یکی از برادرانم موضوع را تعریف کردم و یک سری کارهای عقب افتادهای که داشتم به ایشان گفتم و شروع کردم به نوشتن وصیتنامه. صبح روز بعد هم به بهانه آموزشی به تهران رفتم و سه روز آنجا بودم و روز آخر تماس گرفتم و موضوع را به خانوادهام گفتم. الحمدلله چون پدرم رزمنده دفاع مقدس بوده و مادرم هم با این شرایط خو گرفته بود یک مقدار راحتتر قبول کردند.
نوید شاهد سمنان: آیا پدرتان خاطرهای از عموی شهیدتان برای شما تعریف کرده بود؟
نصیری: عموی بزرگوار ما چهارده سالش بود که به جبهه رفت. یک خاطراتی که از پدر و مادربزرگم شنیدم، این بود که ایشان خیلی وابسته به مادرش بود. یعنی مادربزرگم هر مسافرتی که میرفت ایشان هم همراهش میرفت تا اینکه بحث جبهه پیش آمد. عمویم این قضیه را مطرح کرد و مادربزرگم از او سوال کرد: «تو که بدون من نمیتوانی جایی بروی.» ایشان جواب قشنگی میدهد و میگوید: «اینجا در راه خدا قصه فرق میکند و به خاطر خدا از شما دل میکَنم.» ایشان پس از اعزام در منطقه سردشت به دست کومولهها به شهادت میرسد.
نوید شاهد سمنان: چه حسی دارید که توانستید راه پدر و عموی خود را ادامه دهید؟
نصیری: هرکس وظیفه خودش را انجام میدهد و ما هم احساس وظیفه کردیم. الحمدالله در خانوادهای بزرگ شدهام که روحیه این طور مسائل وجود داشته است. الحمدالله حضرت زینب (س) من را طلبید و رفتم.
نوید شاهد سمنان: در خصوص ایثار و رشادتهای مدافعان حرم برایمان بگویید.
نصیری: همه دوستانی که در سوریه حضور داشتند، ماشاالله بچههای با اخلاصی بودند. تقریبا همه کسانی بودند که زن و بچه داشتند و از متعلقات دنیا دل کنده بودند و برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به آنجا آمده بودند.
در منظقه عملیاتی ما اتفاق عجیبی افتاد. دشمن تقریباً پنج هزار نیرو را در یک شب وارد آنجا کرد و کل نیروهای ما و تیپ فاطمیونی که آنجا بودند ۵۰۰ نفر میشدیم. واقعاً یک معجزه بود که بچهها جان سالم به در بردند. هر شب درگیری بود، ولی آن شب تقریبا ساعت ۹ بود که درگیری شروع شد و سیزده ساعت تا حدود ده صبح طول کشید. بیخوابی، تشنگی و گرسنگی واقعاً به بچهها فشار آورده بود.
شهید محمدحسین حمزه یک خط جلوتر از ما بود و فرمانده گردان آن منطقه عملیاتی بود. فرمانده تیپ به ایشان دستور داد که عقبنشینی کند. آنجا در محاصره کامل داعش بود. خلاصه با هر شرایطی بود نیروها را آورد عقب، بدون اینکه خون از دماغ کسی بیاد. شهید حمزه خیلی به هم ریخته بود و میگفت: «من چه طور میتوانم جواب امام زمان (عج) را بدهم که نتوانستم از موضعی که تحویل من بود محافظت کنم.» بچهها دلداریاش میدادند که این شرایط پیش آمده دست تو نبوده و دستور فرمانده بوده است که شما آنجا را تخلیه کنید و بیایید یک خط عقبتر.
در همان شرایط نشست پشت ماشین تیربار و شروع کرد به تیراندازی و در همان لحظه سه موشک از طرف داعش شلیک شد؛ اولین موشک خورد به دامنه کوهی که ما ایستاده بودیم و دومی هم از بالای سر بچهها عبور کرد و آخرین موشک هم خورد وسط محل استقرار ما که منجر به شهادت محمدحسین شد. دوستان او را سریع با یک ماشین به عقب برگرداندند اما همان جا به شهادت رسیده بود.
نوید شاهد سمنان: آیا از شهید حمزه خاطرهای دارید؟
نصیری: در مسیر رفت از سمنان به تهران در داخل اتوبوس من و شهید حمزه در کنار هم نشسته بودیم و در مورد خاطرات بچگی صحبت میکردیم تا اینکه به تهران رسیدیم و متوجه شدم برای من و شش نفر دیگر مشکلی پیش آمده است، گویی استعلام ما نیامده بود و نمیتوانستیم اعزام شویم. من و دوستانم که شبانه روز برای اعزام به سوریه وقت گذاشته بودیم، وقتی دیدیم نمیتوانیم اعزام شویم، مانند مرغ سرکنده این طرف و آن طرف میدویدیم و پیگیر بودیم.
خلاصه بچهها آماده اعزام شدند و ما هم تلاش میکردم که هر طوری شده اعزام شویم. شهید حمزه دستم را گرفت و گفت: «چی شده.» گفتم: «قسمت نبود بریم.» حسین گفت: «اگر حضرت زینب (س) بخواهد میآیی، اینها همه بهانه است.» بالاخره ما هم با سه روز تاخیر اعزام شدیم. منطقه حسین با ما کمی فاصله داشت. من یک روز با ماشین غذا به همراه پاسدار محسن مرادی به آنجا رفتیم. وقتی حسین من را دید خندید و من را بغل کرد گفت: «دیدی گفتم اگه حضرت زینب (س) بخواهد میآیی.»
شب قبل از شهادت، تو درگیری، حسین پشت بیسیم حمید قرائیان را پیج کرد و به او گفت: «حمید! دلم گرفته.» حمید قرائیان هم برایش یک بیت شعر خواند و گفت: «حسین جان! دلی که نگیره دل نیست.» حسین گفت: «حالم حال همیشگی نیست، دعا کن برایم.» هنوز هم صدایش بعد از پنج سال تو گوشم است و این آخرین مکالمهای بود که ما از حسین پشت بیسیم شنیدیم.
نوید شاهد سمنان: به خاطر محدودیتهای حرکتی که برای شما به وجود آمده است، از رفتن به سوریه پشیمان شدهاید؟
نصیری: من هیچ وقت پشیمان نشدهام و خوشحال هستم از اینکه حضرت زینب (س) لیاقت دفاع از حریمشان را به من داد و تا ابد ممنون ایشان هستم. اگر دوباره قسمت بشود حاضرم برای خدمتگزاری به آنجا بروم.
نوید شاهد سمنان: در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
نصیری: از مسئولین میخواهم که مشکل بیکاری جوانان را حل کنند، به خصوص خانواده معظم شهدا و جانبازان که جان خودشان را در راه دفاع از کشور و حریم اهل بیت (ع) تقدیم کردهاند.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم